تاکسی با ویولت از نزدیک دوست نمی شد به میزان گیج کنندگی او پی نمی برد . به جز مازول که می توانست به خوبی و بی غرض او را برای دیگران توصیف کند بقیه احتمالا درگیر می شدند. به نظرشان ویولت در هیچ قالب توصیفی گنجانده نمی شد غیر خطی بود و این خوب نبود یعنی برای آنها خوب نبود برای بعصی ها جالب بود برخب او را دیوانه می پنداشتند و برخی خائن.
ویولت در آینه دیگران اینطور به نظر می رسید (دفاع نمی کنم راحت باشید)
به دنبال کارهای رندوم و هیجان
جون عمش
پرش فکری پیش رونده مزمن ( قادر به عوض کردن موضوع صحبت با نرخ صددرثانیه)
روانی می کند از بس سوالش را تکرار می کند و هر سوالی را می پرسد
ترکی بلد است ولی فقط کلمات زشتش را و معنیش را هم نمی داند
میشه باهاش راحت رقصید
تلفن جواب نمی دهد
عاشق لوزرا و نقش منفی های فیلمهاست
همیشه می گوید دنبال جذابیت جنسی است ولی گولش را نخورید از یک جمع ۵۰ نفره خنثی ترینشان را برمی دارد
ویولت داستانها داشت. گفته بود از یک نفر خوشش می آید وقتی او را به مریم و رضا نشان داده بود آنها دچار درگیری شدید شده بودند. رضا یکبار دنبال آن پسره دویده بود نگهش داشته بود واز او ساعت پرسیده بود. چند با ر هم از پشت شیشه زل زده بود توی صورتش در حالیکه مغزش از کارافتاده بود. حتی سعی کرده بود عکسش را بگیرد. مریم چند بار دست ویولت راگرفته بود برده بود توی خیابان آدمها را با او نشان داده بود این خوش تیپ است به خاطرت بسپار یاشه؟ الگو راگرفتی؟
ویولت به نظر خودش خوش سلیقه بود وهمه چیز را هم می فهمید. هیچ کس مثل او نمی توانست جذابیت جنسی را برای خودش تعریف کند و قس علی هذا.....
پ.ن ونوس توی وینیپگ پیشنهاد کرده بود که بهش محل نذارن خوب می شه. ونوس عاشقتم هیچکی اندازه تو اونجا به من مهربونی نکرد.
من عاشق این پست بی سر و ته هستم. آخه دختر جان تو به بی محلی میگی مهربونی؟؟؟ توصیبفت از ویولت واقعا جالب بود. همه خصوصیات منحصر بفردشو گفتی. هرچند که آخرین موردش جدید بنظر میاد! شاید تو بیشه زار اینجوری شده باشه.
ولی جدی تا کسی از نزدیک با ویولت دوست نباشه درک نمیکنه که چقدر راحت میشه خوشحال بود و خندید...