من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

دودرکردن ملت

من هروقت مهمونی می گیرم یا با یه عده قرار می ذارم بای دیفالت دارم دشمن سازی می کنم. همیشه یکی هست که غر بزنه پس چرا من نه و بعد دلش جرینگی بشکنه. 

البته ونوس می گه مهم نیست چون من و ونوس هرروز یه فصل ور می زنیم. به پسرخاله هم گفتم اونم مثل ونوس یه جورایی مشاورخانوادگیه. اونم گفت بی خیال ایرانیا همیشه شاکین تحویل نگیر. حالا من ازش پرسیدم آخر هفته چیکار کردی می گه تو خونه به کارام رسیدم فیلم تماشا کردم. من نمی دونم شاید چون زیاد فان عمده ای ندارم تنهایی آخرهفته ها برام کشنده می شه اگه ازش استفاده کنم که خوبه.  اصلا ایده آل اینه که آدم همش کار کنه غذا کم بخوره و کم بخوابه لابد! ا(گه تبدیل به یک موجود کاملا نستی و بیچاره نشه). 

 

حالا من یه آش خنده دار درست کردم که برای ونوس شرح و تفصیل گفتم. با سبزیها و محتویات دلخواه در اندازه های دلخواه ولی خوب همه خوردن. رضا چون متخصص آشپزی (وبقیه امور آکادمیک و غیر آکادمیک نظیر بنایی نجاری حمالی تاسیسات تدارکات و ...) هستش می تونه سریع یه فکری برای هر غذایی بکنه.  

 

من هی لفتش می دادم و به مهمونا لبخند می زدم. آخرش مازول چشمک زد که بابا مردیم دیگه  دوتا از بچه ها با قاشق اومدن سر قابلمه یکی خورد گفت نه بدنیست اون یکی تفکر می کرد یعنی چی این کمه. آخرش رضا از اون سر اظهار نظر فرمود هیچیش نیست نعنا بریز درست می شه منم همینکارو کردم درست شد. 

 

جاتون خالی کلی خندیدیم دیشب.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ونوس سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:33 ق.ظ

یه عکس از آش می گرفتی اینجا میذاشتی.

پیشنهاد خوبیه. هرچند اونموقع اوقاتم تلخ بود. حالا دفعه ایشالا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد