ویتنامیها آدمهای بسیاربسیار خوبین. وهمشونم خوش اندام هستن. مهمترین دلیلش اینه که به تعذیه شون خیلی اهمیت میدن. مثلا شکر اصلا نمی خورن. استاد من ناهار موز می خوره. حتی یکی بود ناهار گوجه فرنگی می خورد. غداهاشونم فوق العاده بدمزه است . من روزی که خونه استادم دعوت بودم بیشترین آبجوی عمرم رو خوردم. چون هیچی از گلوم نمی رفت پایین. استاد منو تحویل گرفت و یه لیوان فوتبالی اندازه یه پارچ برام ریخت. . تازه اون غذای اعیونی بود. من نهایتا ریبشو هم امتجان کردم با وجودیکه اولش گفتم نمی خورم. شبیه شیشلیک خودمون درست شده بود و من فکر کردم شاید خوشمزه باشه ولی چرب و بد بود. حتی شیرینیها با ذائقه ما جور در نمیومد. سوشی داشت حالمو بهم می زد. میگوهای باربیکیو شده و اون نودلهای برنجی ترکیبش داشت منو می کشت. استاد به من گفت سوشی رو بذار تو دهنت جراحیش نکن ولی من ترسیدم بالا بیارم.
اگه اجداد ما هم به فکرشون می رسید که از چیزای بدبو و بدمزه میشه غذا ساخت ما ها همه الان مانکن بودیم
حالا جالبیشم اینه که من صدجور غذا تو یخچالمه ولی کالباس می خورم نهایتا
آره والا. مردیم انقدر جوش چاقی لاغری زدیم. معلومه غذای بدمزه رو آدم کم میخوره. ولی دیگه کاریش نمی شه کرد غذای خوشمزه رو خوردیم و به دهان مزه کرده و نمی شه عوضش کرد
جیم جیم جیم!
امروزم دودر کردم. از جیم متنفرم:(( می خوام فقط با مهسا بریم پیاده فروشگاهها رو ببینیم. به دیوار فیس بوکم مراجعه کنی می بینی!!!:P
دوروزم وقت گذاشته بودم لباس و کفش یگیرم!