من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

مهمونداری رندوم

ستاره جون قدرخودتو بدون.  

تو راه آسمون من تو آخرین ستاره ای.  

تنها تر از همیشه ام.  

خسته از اینهمه سفر. 

 

زندگیتو آپدیت کن زبونم مو درآورد. 

 

من شنبه ۵ تا مهمون دعوت کردم. یکیشون خیلی باحاله ازین بچه دقیقا که درست راس ساعت میره یه جا. یه باز من شب فیلم گذاشته بود خودم یکساعت و نیم دیرتر رفتم این بیچاره نیم ساعت وایستاده بود تا یکی رسیده بود.  

 

جالا اون یکی دوستش زنگ زده بود که ساعت ۷ اونجا باشیم اما این دفعه گفته بود عمرا درنتیجه به جای هفت هفت و نیم اومدند که بازم برای من زود بود.  ولی به هرحال من ماکارونی درست کرده بودم که با استقبال رو به رو شد. بچه ها هم هرکی یه چیزی آورده بود بیشتر هله و هوله.

 

دوستای من واقعا اسپکتروم خنده داری رو رو تشکیل می دن.

نظرات 2 + ارسال نظر
ونوس ستاره سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:55 ق.ظ

به قول استاد اندی: تو ماه آسمونی در شب تارم ...
۱- استاد عزیز از راه دور گزارش خواسته. الان استرس دارم تا اطلاع ثانوی به روز نمی شم.
۲- مهمون که نباید سر موقع برسه. اصلا نباید تلفنش رو هم جواب بده!
۳- ما آخرش سعادت نصیبمون نشد دستپخت تو رو بخوریم.
۴- تو خودت خنده سفیدی همه فرکانسها رو داری ;)

ویولت سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:07 ب.ظ

هی منو مسخره می کنی سرت میادا!!!

دستپخت مشخصی که ندارم ستاره جون. ولی بیای اینجا جتما می خوری و حالشو می بری!:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد