دیشب یکی از دوستام اومده بود خونه من یه سری چیز میزاشو ببره. یه چایی هم با هم خوردیم. همیشه هم یه چیزی تو دستش میاره. اولش گفت نون پنیر می خوری بیارم؟ منم خندم گرفت گفتم نه! بعدش شیرینی آورد که از کاسکو خریده بود و من حسابی ایمپرسد شدم چون عین شیرینیهای ایران خوشمزه بود.
جدا ازاون طبق معمول یه سری مشکلات فلسفی رو با هم مرور کردیم که در مورد خودمون و نمونه های فک و فامیل بود. بیشتر راجع به طرز فکرو بالغ بودن بود. من نظرم این بود که عقل یک خصوصیت ذاتی هستش و از بچگی نمودداره و مسخره است که جوردیگه بخوایم فکر کنیم و یک صفت بچه روی طرف بذاریم و بگیم بزرگ میشه درست میشه. حالا البته بعضی چیزا به کم تجربگی برمی گرده ولی بازم اونی که عاقله از تجربه ها درس می گیره.
نکته مهم هم اینکه بدشانسی هم ذاتیه. مثلا من هنوز نامه هامو دریافت نکردم. یا اینکه ویزا به من ندادن. یعنی بعد کنفرانس تماس گرفتن. (اینا شوخی بود)
به هرحال برای دوستی بهتره دنبال آدم عاقل بود. اونهایی که معمولا آروم هستند سریع جو زده نمی شن فکر می کنن و موقرن. این تقریبا ویژگی هست که من می تونم خودم و دوستام رو باهاش توصیف کنم. حالا اینکه ما طبع طنز داریم یگو بخند می کنیم اجتماعی هستیم یا غیره در مرتبه بعدی قرار می گیره.