من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

تلاش در جهت بهبودی

الان به چندتا از دوستای خوبم فکر کردم دچار حس ارامش شدم. وگرنه همینطور تو کلم پر از حس غریت و غربتی بازی بود. 

دیشب خوب بود. با یکی از بچه ها رفتیم jysk و بعدش هم بریک و والمارت. عوض اینکه اون وسیله خونه بخره من خریدم! بعدشم رفتیم مک دونالد بستنی قیفی خوردیم. خدا بود. دونه ای ۷۰ سنت. تو ایرانم قیمتش همینه؟ این پیچاش خیلی زیاد بودااا. دور قیفشم کاغذ داشت. کثیف نشه تو دستت. 

حالی بردم.... 

سه تا از بچه ها دارن میرن کنفرانس نیستن.  

مامان مهسا اینجاست آخرهفته برنامه می ذاریم. 

هفته دیگه هم خودم نیستم. 

امیدوارم تا اون موقع (چه موقع؟؟ دو هفته دیگه) همه چی آروم باشه و من خیلی حس غربت نکنم.  

نظرات 1 + ارسال نظر
oranoos جمعه 8 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ق.ظ

noosh e janet violet joona,m mosaferat kheili khosh begzare:*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد