یه دفعه که رفته بودیم کنوئینگ شرلی دستشو دراز کرد طرف من که ساعتمو بهش بدم. عوضش من با کلی تعجب باهاش دست دادم. اونم گفت مسخره ساعتتو بده به من. گفتم آهان!!! فکر کردم قراره غرق شیم داری با من دست می دی خدافظی کنی. هرهرهر
الانم استادم دستشو به طرف من اشاره کرد که اون یکی اقاهه رو معرفی کنه من می خواستم باهاش دست بدم!!! سوتی.
حالا درحالت عادی هم من به هیچ کس دست نمی دم. بعضی وقتها هم اینجوری جو زده می شم.
آقا من برنامه برفزارمون به دلایل امنیتی کنسل شد. شماها پاشین بیاین. در ضمن من انشاللا زمستون یه سر می رم وطن.