حالا کو تا وطن. دیشب از ۸ شب خوابیدم تا ۸ صبح. خونه دماش سی درجه. هیترها ازونوری خراب شده. گفتم آخرهفته بشینم چمدون و آت آشغالها رو مرتب کنم. هزارتا کاره. استادم نمی دونه دارم می رم. دلم از امروز ریخته بهم. یکی زنگ زد صبحی از همین گروه مافیا بود یه چیزایی گفت راجع به یه برنامه که می خواد بزاره. من فقط گفتم خوبه. البته زیاد نمی فهمیدم. نصفشم خندیدم. باز خوبه به عنوان عضو مافیا ظرفیت داره. چون من همه رو عصبانی می کنم اگه جدی باشند خیلی. بعد دیگه احساس دلشوره دارم.................. چرا من اینقدر آمار بقیه رو زیاد دارم. می دونی من تنها کسی هستم تو جماعت ایرانیا که می دونه دکتر دپرسیان کلاس رقص می ره؟
یا مثلا خیلی چیزای دیگه که حیثیتیه البته اونا معمولا زود می پیچه زوووود و وحشتناکه. مثلا یکی دختره ایرانیه رفته رو صندوف عقب ماشین پسر ایرانیه سواری خورده افتاده پایین سرش خورده زمین بیهوش شده.
من الان دارم یه میوه تراپیکال که شبیه جوجه تیغی قرمزه می خورم. قراره یه روز با هم بریم کلاس رقص .....
اگر خواهان درآمد اینترنتی هستید به وبلاگ من مراجعه کنید