من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

آخرین پست از ایران

مامان بابام گفتن دیگه نیا ایران. دلم پرغصه است. سه سال ول گشتم. هیچی به دست نیاوردم. حالا یه سال دیگش مونده. هیچ نمی دونم آینده چی می شه. سه ساله وعده دادم امروز فردا امروز فردا که میام بعدش شما بیاین. حالا وعده سراومده. 


مردم ایران به نظرمن زندگیهای بدی ندارند ولی قالتاق توشون زیاده. کلاهبرداری و دروغ و سواستفاده. ولی خوب دارن زندگی می کنند. فقط حرص می زنند.


یه چیز خوب سفر به ایران این بود که فرصتی شد فکر کنم. امیدوارم برنگردم بیشه زار و دوباره شیطونی کنم. خودمو یه آدم بازنشسته فرض می کنم مثل اد که می خواد آخرین سالهای زندگیشو خوب زندگی کنه. خوووووووب باشم و سرم به کارخودم باشه.


وای حالا کربلایی ها از بلاد امریکا برگشته. بیشه زار سرده و بادهای قطبی می وزه. صدای زوزشو می شنوم.


همه منتظرن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد