من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

هچل تراشی

دیشب و پریشب استرس زیادی داشتم. پریشب ۵ صبح خوابیدم یا حالا یه کم زودتر. دیشب فیلم دیدم. بعد همش تو ذهنم این چندوقته این بود که استعمارشدم. بهم خیانت شده ازین چرت و پرتا. بعد اصولا که من قوه تخیلم هم خوبه. رفتم یواشکی یه نصفه کلونازپام خوردم ولی نمی دونم تاثیرداشت یانه. ولی امروز احساس کردم وضعیت جسمیم بهبود پیدا کرده نمی دونم به خاطر مولتی ویتامیناست که جدیدا شروع کردم یا کلونازپام.  

حالا گفتم مولتی ویتامینو می خورم اون یکیو نمی خورم. ببینم جواب می ده. یه مقدارهم باحقایق برخوردکردم. می خواستم دوستای اراذلمو دامپ کنم. داشتم دیوانه می شدم. ولی آخرش یه ایمیل مودبانه و خیلی سنگین زدم که هروقت خواستید خبربدین تشریف بیارین خونه من خوشحال می شم. تعارف فقط. نه اصرار نه بی محلی. راحت شدم. راحت.  

 

حالا باز برو یه هچل دیگه پیدا کن خودتو بنداز توش ویو

نظرات 3 + ارسال نظر
ونوس چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:17 ق.ظ

ویو جان نگرانت شدم. خوبی؟‌ بیا یه سر اینجا لازم نیست قرص بخوری. مراقب خودت باش

ویو چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ق.ظ

قربونت برم ونوس جون .لوسم لوووووس. دلم براتون یه ذره شده. یه روز بقچمو می ندازم رو کولم سرمو می ذارم طرف برفزار.....

ونوس پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ

بیا تو برفزار همه منتظرتن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد