من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

از غذای مردم بخورم یا بریزم دور یا چی؟

دیروز ناهار مهمون داشتم. یکی از بچه ها با ظرف ناهارش اومده بود. گذاشتمش تو یخچال بعد دیگه یادش رفت ببره. بهش تو فیس بوک پیغام دادم که فردا برات میارمش. گفتش نه باشه برای ناهار فردات. ازاین عدس پلوهای مهمونی درست کرده بود من عدس مدس دوست ندارم . حالا فکر کن! من عمرا نخوردم. امروز  رفتم بهش دادم. گفتم خودم ناهار دارم. طفلکی واسه خودش غذا آورده بود.  منم لب به غذاش نزدم تا حالا. هرچیم تعارف کرده. دیروزم هر چی غذای بدمزه من درست کرده بودم خوردن.

حالا منم نمی دونم چه مرگمه مرض جوع گرفتم. سیر نمی شم! ساندویچ خوردم. لازانیا خوردم. سه تا هم گز خوردم. صبح هم کیک خوردم. گفتم آه کشیده من از غذاش نخوردم. نمی دونم آخه خودش تو ماشین خورده بود ازش. 

 

خدایا منو ببخش.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد