امروز که رئیس انجمن رو تو تیم دیدم گفتم خوب برنامه عید چی شد. گفت ایمیل زدم ببینم بچه ها کمک می کنن یا نه. وا رفتما. با مهسا و لیلا بودم. گفتم عمرا کسی جواب بده. بعد مهسا و لیلا اولش شروع کردن که اصلا اینا از کجا انتخاب شدن و چرا و اینا. بعدشم کلی با من صحبت و دلداری اینکه حالا چیزی نیست خودمون هستیم و برنامه می ذاریم ازین چرت و پرتا. لیلا می گفت ویولت یه چیز تروتمیز می خواد. من می گفتم مگه می خواست چیکارکنه حالا. یه جا می خواد بگیره
تو دانشگاه که یه جای خیلی قشنگ هست خیلی سالون خوشگلیه واسه پنجاه تا دانشجو. دانشگاه هم یه پولی می ده. بعد من شاکی شدم چرا به ماها نمیاد حرف بزنه می ره با اون خنگا. مهسا می گه ایدتو ایمیل بزن بگو. خیلی شاکی شده بودم. خیلی. از اینکه پسرا اینقدر مستبدن. بعد مهسا گفت اگه می خوای بریم وایس پرزیدت رو وتو کنیم فلانی رو بذاریم جاش.
گفتم والا دیگه اونم الان کامیونیتی خودشو داره و هیچ علاقه ای به این کارا نداره دیگه. هیچ کس علاقه نداره. گفتم وتو کنیم همه رو خودمون دخترا بشیم رئیس. این بهترین حالته.
این فیلم زندگی دیگران رو حتما ببینین خیلی خوبه. The lives of others