ازاون دوست سابقم خیلی وقته خبر ندارم. خدا خودش بخیر کنه. یه زمانی یه دنیای بزرگ بود اون بود من بودم خدا بود. بعد دنیا هامون تنگ شد تنگ شد هی ادمها اومدن فاصلمونو پر کردن هی همه چی فرق کرد. دوستم مریض شد من پریدم ازونجا پایین. خودکشی کردم افتادم وسط ابرا. جام خوبه بهش می گن ابرزار ولی اونا موندن همونجا بیشه زار زیبا .......دوستم فقط وفقط براش نگران می شم.
اشکم درمیاد چقدر همه چیز غم انگیزه.
چه جای باحالی ... ابرزار ...خووووشبحالت