من دیروز بایبل نرفتم و طبیعتا گزارشی هم ندارم که بدم. یکی از دوستام از دوشنبه تا دیروز مهمون من بود. خدا خیرش بده یک کیلو بیشتر کم کردم. چون جلو این از پرخوری و هله هوله خوری دست ورداشتم. الانم کله سحر نشستم اینجا خونمم مرتبه کار خاصی ندارم بکنم.
این بود فواید زندگانی مشترک
دیروز کلا عزا گرفته بودم که اینقدر بد دودر شدم. قیافه عزاگرفته منو مجسم کنین. رضا خوب اداشو در میاورد. لب و لوچه آویزووون.
بعد شبی زنگ زدن گفتن بیا پایین. رفتم دیدم بیچاره ها خسته و داغونن. اون یکی دوستمم امروز ایمیل زد معذرت خواهی و منت کشی کرد. چمدونم والا. من که ناراحت نبودم. بیشتر احساس تقصیر می کردم دیروز که باعث شدم ملت بپیچوننم. ولی حداقل به نظر میرسه دوستیم هنوز!
برای من که هیچوقت مرگ نزدیکانم رو ندیده بودم رفتن افشین یه مدلسازی تکون دهنده از مرگ بود یادمه خیلی گریه کردم بعد همینطوری اتفاق افتاد تا فوت عموجانم. من یک مدتی تماما در وضعیت مرگ بودم. امروز یه آهنگ فرستاده می گه بیا آهنگ خوب گوش کن. منم یه ذره گوش کردم دیدم داره کش میاد با موسیقی خودم قاطی شداصلا دیگه قطعش کردم الان دوباره یه نگاهی به خودش و لیریکز کردم و اون دوره عین روز روش به من برگشت. فکر کن همه اونهایی که ما رو پشت سر می ذارند همین پیام رو برامون دارند...
I feel I know you
I don't know how
I don't know why
I see you feel for me
You cried with me
You would die for me
I know I need you
I want you to
Be free of all the pain
You hold inside
You cannot hide
I know you tried
To be who you couldn't be
You tried to see inside of me
And now i'm leaving you
I don't want to go
Away from you
Please try to understand
Take my hand
Be free of all the pain
You hold inside
You cannot hide
I know you tried
To feel...
To feel...