من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

ندامت

هم افیسیهام دما رو زیاد می کنن من باز دوباره کم می کنم. خدایا یه کاری کن ایرانی دیگه تو این افیس نیاد. برن جای بهتر برن کالیفرنیا برن هاوایی.  فردا باید یه فکری به حالش بکنم. بایدرای گیری کنم.

احساس تقصیر می کنم. بعضی وقتها احساس بدبختی. بعد دوباره تقصیر. جیم اگه با گرسنگی برم و تند بدوم درد  زایمان می گیرم.  

 

بیشتر احساس ندامت دارم. از اینکه زنده ام و زندگیم کورکورانه است. ندامت.

جیم جیم

دیشب اینجا شب یلدا بود. ما یه مراسم دانشجویی داشتیم. من یه لباس به  قول خودم اسلاتی تنم کردم. یه شورت با ساپورت و کفش پاشنه بلند. بلوزم البته گشاد و اجق وجق بود. یه تاپ و یه چیزگشادروش که بهم چسبیدن. تمرگیدم از اول تا اخرش با دوستای اراذلم نشستم. نرقصیدم لاس نزدم جرک نشدم. اصلا نرقصیدم حتی با اصرار دوستام. ظاهرا هیچ خبری نبود و لی الان بعد چهارسال فهمیدم از روز اول اشتباه کردم هرچند که خوش گذشته به من همیشه. فقط شراب خوردم. حالم خیلی بد شده بود. غذاش پلومرغ بود که خیلی عالی هم بود.  

شارژر باتری دوربینم گم شده. تا پنج صبح دنبالش گشتم پیدا نکردم. 

 

خدایا این ریسرچ من به خیر بگذره. چه زندگیه. دلم جیم می خواد جیم....