من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

that lodge over there in the woods, its not mine...

امروز تو محله خودمون بیست دلارجریمه پارکینگ شدم حرصم دراومد. صابخونم با من لیز نبیسته که تکس نده هیچی الان به اسم من نیست. حتی نمی تونم برای پرمیت پارکینگ اقدام کنم. نمی دونم چیکارکنم. این خونه الانم خیلی قشنگه فوق العادست. به خصوص الان جون می ده واسه مهمون. حیاط بزرگ درختای بلند. حوضچه بزگ و قشنگ. لونه پرنده. سه تا تاب خیلی بزرگه خیلی. 

ولی نه اینجا.... 

Was it the sword or

.I became more than ever convinced that it was not the sword that won a ‰

place for  Islam in those days in the scheme of life. It was the rigid

simplicity, the utter self-effacement of the prophet, the scrupulous regard for

his pledges, his intense devotion to his friends and followers,  his

intrepidity, his fearlessness, his absolute trust in God and in his own

 ission. These, and not the sword carried everything before them and

surmounted every trouble."

Gandhi

http://www.al-islam.org/nutshell/files/prophetviews.pdf

Knowledge the true legacy of prophets

مامانم امیدواره که من خوب شده باشم چونکه موعظه کردن خیلی خوب بلدم. امروز به نقل از مریت گفتم. کانادا بهشته بهشت احمقان. به من چه مریت گفت. منم کلی کانتریبیوت کردم دیروز. 

به ادم هیپی ظاهر نمیشه اعتمادکرد. آدم هیپی ظاهر گرونپوش نیست. یا بگی شیکپوش. یه پیرهن نخی گل گلی می پوشهکه دامنش با یه تیکه پارچه عین پیش بند تنگ می شه می چسبه دورش. هرچی از هیپی ها بدم میاد. خدایا توبه. موهاشم مدل خاصی نداره یا های لایت کرده باشه. ریخته دورش دوتا شاخشم بافته دورسرش.  

دیروز خودمو پنهان کردم. کارن رییسمون میومد هی دوروبرم حلقه کاذب منو نگاه می کرد. منتطرم اخراج شم. دن خیلی باشخصیته. کلی چششو ازمن می دزدیدولی اونم مامور بود و فیونا. من دهنم قرصه. گفتم هیچکس حق دخالت و اظهارنطر در زندگی من رو نداره چون به بهای گرونی تموم می شهو نتیجه این شدکه جودی به همه گفته بود با این حرف نزنین. من تمام اینها رو تو نامه به یک نفر نوشتم و اونم بدون اجازه ارجاع داده بود به کلیه دپارتمانها.  

اه حالم داشت دیگه بهم می خورد. حالا از کارن خوشم میاد ولی فیونا نمی دونم گروه دستش با کیه. فقط می دونم بار زیاد می ره و با چلسی می گرده. اه. درمورد مساله جریم شخصی یه لینک از ویکی پدیا فرستادم. به همون شخص و گفتم یک زن وظیفش خبرچینی نیست چون بنا برقران زنها برای بارورکردن ارزشها افریده شده اند. و این قصیه با خبرچین کردن زنها منافات داره. طرف رو تحت فشارگذاشتم. اونم به همه روسا گفت. دن اصلا خودشودرگیر نکرد. قبلا هم غیر مستقیم به من هشدار داده بود که بعضی ادمهای این سیستم: نام و نام درست رفتار نمی کنند. یعتی بدان و آگاه باش.  

من امروز برای ایشون چندتا پاراگراف بسیار زیبا در ستایش علم ودانش و فراگیری اون فرستادم.  

حالا بالاخره که اخراج می شم وقتی اخراج شدم میرم حای دیگه کارمی کنم. یا میرم ایران.

The more than alive

The story below reminds me of these books by Bobin, Louise Amour  and The More than alive.  He is undoubtedly a wonderful spiritual writer.

News spread across the town and the business transactions came to halt. People ran towards the Mosque not knowing what to do. Life came to an end, sadness became widespread. A community left without an Imam, a city left without a statesman, and a nation left leaderless. Everyone was in shock, the calamity had befallen, God had summoned one of His beloved creation back, the Messenger of Allah Muhammad Arabi (Peace be upon him) had passed away.

then Abu Bakar (R.A.) gave his historical sermon 

غرزدن شرف داره به خدا...دوستیتو نفروش

صابخونم بعد دو هفته به من تکست زده که تو  اتاقتو اونطوری که بایدوشایسته بود تحویل ندادی. من واقعا نمیدونم بعد دوهفته این یعنی چی؟ من کلی از وسایلم مثل فن تلویزیون نمی دونم روتر اینترنت اینه و شمعدون و غیره براش گذاشتم. پنجاه دلارم اضافه تر دادم بابت اجاره. اصلا هم تو اون خونه راحت نبودم. راحت بودم ولی نه خیلی. بهش می گم بابا من هیچی به دیوار نکوبیدم. همه چیزام روزمین بود. دیگه چیکارمی کردم واست؟ حالا موکتو بشوردیگه. گفتم چقدردیگه می شه پولش بیام بدم بهم بگو. جوابمو نداد.  

نمی دونم والا دوستم بود از یک طرف. همه  ادمها مثل همند. نمی خواست پول بگیره فقط غرزد. امیدوارم. باز غرزدن شرف داره.