من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

سرما

پوست انگشتام دیشب یه کمی کنده شده بودو خون از لای درزش تراوش می کرد و می سوخت. به خاطر سرما. آقا از کرم و دستکش گرم فراموش نشود. 

 

برای ونوس جان در کندیدیسی موفقیت و پیروزی وسرافرازی آرزومندیم

 

برمی گردم

زندگی هردنبیلی من

ما دیشب تا دو خونه مریم بودیم و جیغ زدیم. یعنی ما پنج نفریم که اگه به هم بیفتیم اینقدرکل کل می کنیم که آخرش سرسام بگیریم. بیشتر این کوچیکترا که تازه اومدن و هایپرن بحث می کنند. الان زیاد احساسی ندارم ولی یه پسره از دوستای ما هست با هیچکی به جز دوست دخترش نیست اونموقع گاهی گداری اگه منو با یه پسری ببینه که حرف می زنم می بنده به ریشم حرصم درمیاد. یعنی یه لیست برای خودش ساخته از مجموعه پسرایی که با من افیر داشتن یا من دامپ شدم یا اونا!!!! خنده است بر اخودش. دیشبم دوتا از بچه های مافیا یه نیم ساعتی اومدن خونه مریم همینطوری محض احوالپرسی و اینا نشستند. از شانس ما این رئیس مافیا که با همه پسرخاله است افتاد بغل دست ما. من از بس می دونستم که جو اونجوریه حتی بهش مستقیم نگاه نمی کردم (هرچند خیلی دلم می خواست چون تی شرتی رو که برای تولدش هدیه گرفته بودم پوشیده بود و من هی کنجکاو بودم برگردم مستقیم نگاه کنم منتها خودشم آلرت بود!! جالا ببین اگه بچه ها اونو بدونن چقذر حرف دربیارن بگذریم که من برای تولد هرکسی یه چیزی می خرم)  و سرم همش اونور طرف رزیتا بود ولی آخرش این دوست پسرمون هی به من می گفت این عموهه خبریه؟ وااای می خواستم خفش کنم خودش می دونست گفتم یعنی دهنتو سرویس می کنم.  اینجا اینقدرکوچیکه با هرکی بگردی می خوان ببندن به ریشت و تازه ما به این نتیجه رسیدیم که پسرای ایرانی بعضی هاشون بدحسودن. حتی اگه  دوست زنش باشی اونه که باید نظر بده. یه بارم دوستم زنگ زده غیر مستقیم منو سین جیم می کرد می گفت راستی فلانی قصدازدواج نداره؟؟ چرا آخه ؟ فلانی چی؟ اون نمی خواد زن بگیره؟ خوب من چه می دونم. منم بهش گفتم درسته که ما ها همه تو یه محیطیم ولی پشت سر هرکدوم از اینا تو ایرانش یه ایل و طایفه است کی حال داره بکشه و ببره . هرکی یه جا زندگی می کنه دیگه یه مقدار رفتم رو منبر طرف ذهنش پاک و مبرا بشه اینقدر افکار شیطانی نداشته باشه.   

  

امشب که اصلا بماند به جز وبلاگم هیچکس نمی دونه من سه ساعت تو مارکوس هال با یه عده آدم که باراول بود می دیدمشون اینقدر چرت گفتیم و خندیدیم. یکی لهستانی بود خدای جوک اون یکی فرانسوی کلی فارسی یاد گرفته بود اون یکی کانادایی چینی تبار و یه پسره دلقک ایرانی.  

 

هیچ کس نمی دونه و مهمم نیست چون من خیلی دختر خوبیم. خیلی . و دنبال لاوترکوندن و چت الکی نمی رم.

 

مسیح

 

 

مسیح را نکشتند....  

همانا به دروغ گفتند ما مسیح پسر مریم رسول خدا راکشتیم 

درصورتیکه او رانکشتند و نه به دارکشیدند ... 

مسیح رانکشتند بلکه خدا اورا به سوی خود بالا برد و او همه کارش ازروی حکمت است 

سوره نسا حوالی ۱۵۷ 

 

و یاد کن آنگاه که خدای عیسی ابن مریم گفت آیا تو گفتی که من و مادرم را دو خدای دیگر سوای خدای عالم اختیار کنی؟ 

: عیسی گفت من به آنها هرگز چیزی نگفتم ..... 

اگر آنها را عذاب کنی بازهمه بندگان تواند واگرازگناه آنهادرگذری بازتوانا ودرست کرداری... 

 

مائده حوالی ۱۱۶ 

 

امروز بایبل دیسکاشن داشتیم. خیلی خوب بود. من همیشه بعدش میام قرآن می خونم. ولی اقلا جری اینا  تثلیثی نیستند فقط مسیح روپسرخدا نوشته تو کتاب لوک. ولی خدا رو فوق بشر می دونندومسیح روبشر. ازاین لحاظ فکر می کنم موحد باشند.  

 ولی خوب فکر می کنند یعنی براشون مشتبه شده که مسیح رو به صلیب کشیدندوکل باورهای مسیحیت از اونجا منشا می گیره...

  

 

زندان

امروز با بچه ها رفته بودیم یه برنامه ای. بعدش قضیه زن کانادایی برای مهاجرت و اینا شد. دوستم می گه بابا زن کانادایی یه مرحله از دوست دختر کانادایی سخت تره. بعد کلی می خندیدیم اون یکی می گه خوب وقتی باهاش دوست می شی شرط کن که باهات ازدواج کنه. بعد اون یکی می گفت حالا می فهمم دخترای ایرانی چی می کشیدن که فقط به شرط ازدواج دوست می شدند. هاهاها 

چقدر دلم هوای یه ایران صاف و تمیز با آدمهای باحال و یه خونه بزرگ و رفاه و هوای عالی و غیره رو کرده. امروز داشتم به این دوستم کارلوس که لیسانسشو ایران گرفته می گفتم.  

ایران برای من زندان شده هیچ دردی بدترازاون نیست که وطنت بشه زندونت.

تناقض ارزشی

من تو همه ارزشها دچار تناقض شدم. دقیقا تاثیرمحیطه (یعنی تاثیر ذات خرابه در محیط مناسب). الان داشتم لباس عقد دوستمو می دیدم خیلی قشنگ بود اما با خودم گفتم این جذاب نیست (به جای لغت جذاب از واژه زیبا و مستهجن دیگری استفاده کردم. 

چه می دونم والا. اینجا یقه ها همه بازه بعد زیر سینه تنگ می شه لباسها همه چسبه شلوارها همه استرچه. انگارچشم آدم به تنگی عادت می کنه. 

  

قسمت خوب قضیه: نیم پوتینهای جدیدم رو زمین قرچ و قوروچ نمی کنه. ازسیرزخریدم. یه جفتم از اون payless خریدم که بامزه ان ولی قرچ قرچ می کنه.  the north face رو از تنبلی از تو انباری درنیاوردم. اونموقع که خریدمشون فکرکردم از بی کفشی دارم می میرم. با همین پاشته های یه سانتی احساس خوبتری دارم رو زمین. 

 

ناهار پیتزا هات مهمون شدم. دلیلشو بعدا می گم.