من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

beautiful

من نمیدونم چرا به هرکسی می گم  طرف یه مدت تو شوک می ره. خوب حالا عیب نداره با من نگرد. بدبختی اینه که تو نمی دونی بعد شوک چه اتفاقی قراره بیفته. وای جسی خیلی قشنگ گیتار می زنه. گفته بودم جسی الان اومده با ما زندگی می کنه. یازده سالشه همه کار بلده. دوروز دیگه ازدواج می کنه! 

 

خدایا چقدر ادم افریدی هرکدوم یه دنیایی هستن واسه خودشون. 

http://www.youtube.com/watch?v=9snY79WeunQ

اینده

دوبار با یه اقای باشخصیت ایرانی رفتم بیرون. ایمیل هم زدیم. من که کلا همه رو ریست می کنم. نادر می گه. دفعه سوم بهش گفتم ببین من بهعنوان دوست می خوام با شما صادق باشم. از لحاظ دوستی برای من فرقی نمی کنه که طرف مقابلم مذهبی باشه ولی برای ؛ملاقات؛ کردن یک نفر حتما باید مسلمون باشه به این مفهوم که خداو پیامبرو قران رو قبول داشته باشه و غیره (خوب ایرانیا که مسیحی نیستند). تا حدی که مقدورهست. خداروشکر طرف دیگه چیزی نگفت. راحت شدم. 

 

حالا می ره به همه می گه. امیدوارم اینکارو بکنه. توسن پنجاه سالگی بالاخره باید هرکسی بدونه چیه دیگه. جک فرستادن خوبه ولی من خودم مستر جک دارم. مسخره بازی تو رابطه خیلی بده من دیرفهمیدم. هرچند الان که فکر می کنم همچین شخص انچنانی ای هم به تور من نخورد که بگم حالا پشیمونم. به اضافه اینکه من هنوز راجع به اینده اطمینانی ندارم.  

 

پس بذار خوشبین باشیم با ادمهای خداشناس بگردیم و دعا کنیم که اینده پر از خبرهای بهتری باشه. 

 

آمین 

Hypocrites

The signs of hypocrites are four


When he speaks he lies

When he makes a promise he breaks it

When he is trusted with something he betrays it

and when he argues he is rude

lets reason together

The stories about Jesus were myths copied directly from stories about Adonis, Tammuz and other middle eastern Gods. If you read much about Paganism and Christianity, you hear a lot about dying and rising Gods.


his stuff really got going back in the late 1800s, as part of a wider movement when a guy named James Frazer came out with a book called The Golden Bough Studies in Magic and Religion , which pointed out that in the ancient near east Gods like OsirisTammuz and the early middle eastern version of Adonis, had all died and been resurrected.




http://www.youtube.com/watch?v=G_Kbgdf-TLA

اغاز

سی و د.سال گذشت. از روزی که به دنیا اومدیم مسلمون بودیم. همه واجبات برما واجب بود. انتخاب دیگه ای وجودنداشت. مدرسه که می رفتیم  قران می خومدیم. نمی فهمیدم خدایا چرا قران اینقدر ترسناکه. چرادرسهای بینش اسلامی اینقدر حوصله سر برن.  

 بار نبود که بریم بار. گناه بزرگی جلوی پامون نبود. هوسها بیشتر به مال و پزمحدود می شد.

اومدیم که کانادا نفهمیدیم که فرقمون چیه. برای اینکه اصلا نفهمیدیم کی مسلمون شدیم و کی ما رو مسلمون کرد. گفتیم لابد همه یه جورن. رسمش یادمون بود اسمش نه اسمشم که کمکم کمرنگ شد رسمشم رفت... 

رفتیم با ادمای دیگه. اونا پذیرفتنمون. نفهمیدیم بابا فرق داریم. 

 

تا اینکه یه روز رسید فهمیدیم که فرق داریم و اسمون سرمون خراب شد. یه روز شد که تو همین دنیا رفتیم محکمه گفتن تو رسمت چیه؟ ایینت چیه؟ گفتی نمی دونم مهمه؟ اینقدر تحت فشار گذاشتنت که بالاخره ایینتو انتخاب کردی. یه اسلحه بود روی پیشونیت. ویو باید راستشو بگی. راست باش. سکوت نکن. 

 

راست شدم. سکوت نکردم. زیر بار دروغ نرفتم. 

 

خدایا دوستان من رو به شررودروغ مبتلا نکن. التماس می کنم. که اگردوست به دروغ مبتلا شود بهتر که دنیا به اخر برسد ازننگ و حسرت و خفت..... 

 

قران برای ما نبود قران برای ان بود که خواست  دوباره زاده شود. برای ان بود که به دنیا امد زیست به ویرانگی رسید و زندگی را در ان بازیافت..... 

Quran was not for me when I was born.  Quran was for whom to be born again.For who, who was born to this world, lived, came to ruin and found life again in that book