من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

شب

دیوید مریض شده. شیلا روز پنجشنبه مهمونی داره شب من نیستم. شیشه شرابمو گذاشتم جلوم. روم نمیشه سربکشم. خونه مردمه. خونم میفته گردنشون. حالا شیلا می گه عجب ا دم خلافی اوردم. پسره از راه به در می شه. زود برم پایین

معانی پوچ که به ذهن من متبادر می شود

داشتم فکر می کردم من چرا راجع به شخصیتی که هیچ برنامه ای باهاش ندارم صحبت می کنم؟ فکر کردم چون اصلا مشکلی باهاش ندارم. یه زمانی  می خواست نذاره من با هیچ کس دیگه ای دوست باشم اون زمان تموم شد یعنی من یه روزی با همه ادمهای دوروورش قطع رابطه کردم. بعد یه زمانی رسید که کلی شایعات پشت سرش بود شایعات ناشی از واقعیت. من چه حقی دارم که راجع به شایعات نظری بدم وقتی که بدی از نظر من محسوب نمیشه. شایعات چیه؟ چرا فلانی با فلانیا می گرده؟ خوب بگرده! چرا فلانی هرروز با یه دختری می ره سفر! خوب به تو چه؟ مگه زن داره که نره! حالا اصلا من چرا دفاع می کنم یا نمی کنم چون که بعد چهارسال تو می دونی که طرف حول یه چیزی داره طواف می کنه که هسته بدی نداره. اهان و بدی خاصی هم درکارنبوده! یا اگر بوده تو تقاصو از حلقومش کشیدی بیرون!  شاید مهمترین خصوصیت مطلوبش این بوده که می تونستم به خودم اجازه بدم که عاشقش باشم بعد اجازه بدم که دوست باشیم. بعد می تونستم بهش دستور بدم یا دستور بگیرم. این در حقیقت لمسی از یک واقعیت صمیمی بود. حالا ولی نیست رفته...

 

خدایا من بعد این همه تفاسیر هنوز نمیدونم مشکلم چیه. در حقیقت از بی مشکلی دارم چرت می نویسم.

معانی که دیگر به ذهن من متبادرنمی شوند

خوب من الان با شیلا و دیوید زندگی می کنم. دیوید  یه چیزی تو مایه  پیش دانشگاهی می ره.  

شیلا دیشب خونه نیومد. نمی دونم شایدکشیک داشت. یه ذره سخته ندونی همخونت برنامش چیه من خودمم خیلی اهل این نیستم که باهاشون بشینم چون ساعت نه می رن می خوابن.  

درمورد مسائل علمی فلسفی نظر خاصی ندارم. کلا فعلا بی نظرم. خونم بدنیست. پمپ بنزین همون مال سوپراستور می رم چون پتروکانادا هیچ تخفیف نمی ده کماکان انلاین خرید می کنم. تو مغازه به خودم عطر می پاشم. خطرخاصی نیست. برنامه هام باید جواب بدن. اون پسره که دوستم بودرو از پست قبلی ندیدم ولی در تماسیم. کلا من با همه به شکل خرکی و دوستانه در ارتباطم  چون تقریبا پشت سرهیچ چیزی به جزانسانیت لذت ومعنی فوق العاده ای نهفته نیست و این خیلی از ادمهای متریالیست به خود مغرور نظیر خودم رو دیوانه می کنه. از اینهمه بی تفاوتی و بی توجهی. 

چیزخاص دیگه ای نیست. در کانادا توالتهای بعضی دانشگاهها مشترک می شه در ایران برنامه جدایی کامل جنسیتی ارائه می شه. هرکدوم مزایا و معایب خودش رو داره. ما فهمیدیم که با ایران جور در نمیایم ولی مجبورم نیستیم بریم توالت مشترک چون غیرمشترک هم هست!  

هی هی هی زندگی ......