خوب من الان با شیلا و دیوید زندگی می کنم. دیوید یه چیزی تو مایه پیش دانشگاهی می ره.
شیلا دیشب خونه نیومد. نمی دونم شایدکشیک داشت. یه ذره سخته ندونی همخونت برنامش چیه من خودمم خیلی اهل این نیستم که باهاشون بشینم چون ساعت نه می رن می خوابن.
درمورد مسائل علمی فلسفی نظر خاصی ندارم. کلا فعلا بی نظرم. خونم بدنیست. پمپ بنزین همون مال سوپراستور می رم چون پتروکانادا هیچ تخفیف نمی ده کماکان انلاین خرید می کنم. تو مغازه به خودم عطر می پاشم. خطرخاصی نیست. برنامه هام باید جواب بدن. اون پسره که دوستم بودرو از پست قبلی ندیدم ولی در تماسیم. کلا من با همه به شکل خرکی و دوستانه در ارتباطم چون تقریبا پشت سرهیچ چیزی به جزانسانیت لذت ومعنی فوق العاده ای نهفته نیست و این خیلی از ادمهای متریالیست به خود مغرور نظیر خودم رو دیوانه می کنه. از اینهمه بی تفاوتی و بی توجهی.
چیزخاص دیگه ای نیست. در کانادا توالتهای بعضی دانشگاهها مشترک می شه در ایران برنامه جدایی کامل جنسیتی ارائه می شه. هرکدوم مزایا و معایب خودش رو داره. ما فهمیدیم که با ایران جور در نمیایم ولی مجبورم نیستیم بریم توالت مشترک چون غیرمشترک هم هست!
هی هی هی زندگی ......
الهی فتا بشم جگمل من
توالتو خوب اومدی ولی
بدو بیا وبمو سر بزن