من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

Happy Norouz

این چهارمین بهاریه که بنده در زمستان سپری می کنم. داشتم فکر می کردم مامانم اینا امکان نداره تا ۳ نصفه شب بیدار بمونن چون به هرحال اونجا دوشنبه روز کاریه !!!!

 

هرجا که هستین و هر ساعتی که سر هفت سین نشستید سال خوبی و خوشی داشته باشین!

قوانین ویو درموفقیت

قانون اول: تا لازم نیست صحبت کنی صحبتی نکن. مزه نریز.  

قانون دوم: درست پیش از اینکه سکوتت دیگران رو به ستوه بیاره یه حرفی بزن.  

قانون سوم: اگر دیگران بی ادب یا ناراحتند مقابله به مثل نکن. کلا هرگز با هیچکس مقابله به مثل نکن. 

قانون چهارم: اگر در خطر جدی قرار داری فرار را بر قرار ترجیح بده اگر امکانش نیست مقابله به مثل کن. 

قانون پنجم: به عملکرد خود فکر کن.  

قانون ششم: خود را به دیگران نفروش. 

 قانون هفتم: قول نده اگر می دهی به آن فکر کن اگر عمل نکردی معذرت خواهی و توجیه کن.  

قانون هشتم: به دیگران خرده نگیر. از دیگران عیبجویی بیش از اندازه نکن. اگر می کنی جدی نباشد. یعنی از زبانت به فکرت ننشیند. 

 

پ.ن خوابم میاد افتادم به چرت و پرت

بصیرت

یه روز می رسه که من تو یه نقطه ای مشرف به کل زندگیم ایستاده ام. همه راهو اشتباه رفتم و فقط سه موجود در اون نقطه باقی مونده: من خدا و امیدی که به زوال میره.....


هرروز به خدا بگیم چشمهامونو دانا کنه لبهامونو دانا کنه گوشهامون شنوا بشه حواسمون بیدار بشه. حرف اشتباهات نیست. صحبت از دست دادن های متعدده. تمام اون چیزی رو که به ما هرروز اعطا می شه رو به باد فنا دادن از نادانی. همه خوشبختی که می تونه توی زندگی مون جاری باشه از بی فکری از کم فکری از معلولیت فکری. 


خدایا پناه برتو از بی دانشی بی اندیشگی و همه چیزهایی که ما رو به پرتگاه حسرت و بی چیزی می کشونه

آمین

سرچشمه

دیشب خونه مازیار دعوت داشتیم. خوب بود. خیلی خوشمزه درست کرده بودند قرمه سبزیو. من با گوشتهای سفت اینا نمی تونم. احتمالا پیاز خیلی زیادی می ریزه. پگاه گفت شراب سفیدش خوبه. منم در حد نصف جام ریختم. ولی سعی کردم سریع برم بالا. یکی نیست بگه خاک تو سرت. به نظرم هیچ فایده ای نداره فقط خوابم گرفت یه ذره. بعدن که کاری داشتم و اومدم بالا دیدم پوستم گل انداخته. 


امروز روز خیلی بدی بود دانشگاه نرفتم. هوا بیرون بد بود خیلی. فردا هم همینطور. همه می خوان از بیشه زار فرار کنن. منم همینطور.

همسایه بالایی مدام وانشو پر می کنه. انگار که وان خونه منه. کلی لوله ها سروصدا می کنن. 


این فیلم سرچشمه the fountain قشنگه ببینیش.


خوب باشین

عروس پادشاه

دیشب تولد یکی از بچه ها بود. وای یک چیزی شدا. اولا که نادخ خل و چل و ماورش داشتیم. یه ریز حرف زدو پرت و پلا گفت. منم رفتم نشستم بعدا تعریف کردم جلو بچه ها هرهرهر خندیدیم. رفته بودیم تو راه دنبال صفا خونشو پیدا نمی کردیم. بعد افشین هرچی زنگ می زد جواب نمی داد. ما یه ساعت وایستاده بودیم جلو یکی از خونه ها که تاریک بود. بعد نادخ فکرکرده بود اینجا تولده می گفت ببینین می خوان مارو سورپریز کنن. هه هه هه. بعد افشین می گه بدیش اینه که هیچکی ادرسو نمی دونه. ویو زنگ بزن به کتی. واااای نادخه داشت دیووانه می شد می گفت خوب زنگ بزن به احسان بیاد درووا کنه. آخه چرا؟؟؟ زنگ بزن دیگه. مغزش داشت سوت می کشید که هیچکس محل تولدو نمی دونه. اصلا نمی دونست تولد کجاست. فکرکن دوربین آورده بود تو ماشین یه ریز فلاش می زد تو صورت افشین. بعد یه ریز صحبت می کرد من یه کلمه هم نفهمیدم صفا چی گفت.

بعد فکر کن من اینا رو تو تولد تعریف می کردم و اینکه می خواستیم بندازیمش اونجا.و قرار بوده سورپریز شه. این به ماها بدوبیراه می گفت. هاهاها. تا اینکه احسان دعواش کرد که چی می گی تو خوب خلی دیگه. هاهاها


حالا اینا رو ول کن. رفتیم رسیدیم اولش رفتیم خونه دوست صاحب تولد. دیدم کلی آدم دورتادور نشستن. انواع و اقسام مشروبات الکی. هرچی که فکر کنی. یه میخونه درست و حسابی. صاحب تولد هم خمار بود. من تا نشستم احسان گفت تکیلا همین بسه؟ یه شات یا نصفه شات بود. با آب پرتقال. حتی گرم هم نشدم. من که مشروب خور نیستم بدونم. بعدشم فکر کنم آدم باید همونو سریع بره بالا. هیچی خلاصه دوستای عملیمون سیگارشونم رفتن کشیدن. آخر سر تصمیم گرفتیم بریم بالا مثلا تولدو خانومش خیلی زحمت کشید بیچاره. هی می پرید ازینور به اونور. هما هم انصافا همش رقصید ومجلس گرم کرد. اما آخرش خود صاحب تولد به تولد نرسید کله پا شده بود به سمت توالت. منم نشستم با دوستام (من و افشول و زیباو محمد) چرت و پرت گفتیم و خندیدیم. یه ذره رقصیدیم. خوش گذشت در مجموع.


موقع عکس هم کلی ادا در آوردیم. من زیر کیک رو گرفته بودم مثلا دست صاحب تولده بعد احسول مثلا دست انداخته بود گردنش. بعذ یه فیلم هم پرکردیم که م جون تولدت مبارک از راه دور بهت تبریک می گیم با اینکه در بین ما نیستی یادت هست ازین چرت و پرتا. 


درمجموع خیلی خنده دار بود بابکم که تو اون همه سروصدا یه ساعت خواب بود. اوه راستی در ادامه داستان افشین احتمالا بره پراگ (پیش دوست دخترش) بمونه. منتظرویزاشه که بیاد. زیبا هم خیلی دختر خوبیه. هم خونه هماست.


این فیلم عروس پادشاه خیلی قشنگه. The princess bride 


خوب باشین