من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

زندگی دوگانه ورونیکا

شب فیلم چیزخوبیه اگه فیلم مورد علاقه من باشه. فیلم مورد علاقه من موزیکش و حسش خوبه. فیلم هنری . حالا به من چه حوصله بقیه سر می ره خدا وکیلیش همین زندگی دوگانه ورونیک مال کیشلوفسکی خیلی زیبا بود. همینی که یکشنبه دیدیم. من و کتی و بهاره گفتیم ما اینو می خوایم ببینیم. شوهر بهاره و رئیس هم گفتن پس ما هم همین. بقیه هم گفتن باشه آخر سرغرغر کردن. منم دیشب نرفتم چون من یکی اینکه دودرم ثانیا می خواستم بخوابم ثالثا چه خبره دیگه. تجربه نشون داده آدم الکی با اونایی که نمیشناسه واسه فیلم رازبقادورهم جمع نشه بهتره (چه جمله ثلیثی) 

تازه فیلمش صحنه داربود من کنارم و جلوپام پسرنشسته بود ولی نورافتاده بود تو شیشه وقتی رفتم خونه دوباره دیدم گفتم ای بابا ما که چشم دوخته بودیم به تی وی... حالا البته به من حرجی نیست. 

شوق

استادم گفت بچه هاش ریختن همه شیرینی ها رو خوردن. خیلی خوب بوده. تابلویی هم که براش آورده بودم رو تو دستش گرفته بود می گفت این واقعا یک قطعه هنری منحصر بفردیه. بیا برای من توضیح بده اینا چیه. تازه تابلوهه خیلی کوچولو بود. مسکاری توی قاب منبت. ولی خودمم خیلی دوسش داشتم. یکی با دور چوبی واسه خودم خریدم. 

 

خداروشکردرهرصورت

معلق

من روز یکشنبه صبح ساعتهای ده یه آنتی هیستامین خوردم و گفتم حالا یه دراز بکشم تا ظهر چون ساعت دو مهمونی دعوت بودم. آقا ساعت ۱۱ با استرس پاشدم دیدم  ملت زنگ زدن پیغام گذاشتن. رئیس مافیا زنگ زد که الان میام دنبالت گفتم زشته آخه از الان آدم نمی ره مهمونی. می گه ساعتش عوض شده به تو نگفتیم هه هه هه ... بعدشم یه داستانی که توش یه یارو خله بازی می کرد رو تعریف کرد که می خواستن از زندون فرار کنن به اون نگفته بودن.  

 

بعد که برگشتیم من یه آنتی هیستامین دیگه خوردم. منتها یه آن دیدم سرم سنگین شده و الان هست که نقش برزمین شم. بدوبدو فقط روی قرصا رو برگردوندم دیدم اوه کلوناز پام خوردم عوضی و پریدم رو کاناپه.... 

 

سه ساعت بعد گیج و منگ پاشدم مهسا زده بود پاشو بیا خونه من رفتم ولی همه چیزامو توی یک کیف دوشی گذاشتم با دقت که گم نشه. بعد اونحا ولو شدم رو کاناپه. منتها برگشتم خونه تا ۴ صبح بیدار بودم مرتب می کردم. 

 

دوشنبه ساعت ۹ صبح پاشدم گفتم خواب بسه. یه مدل جدید پنیر خریدم که انگار پنیر پیتزا بود یا هرکوفتی. کلسیمش زیاد بود چربیش کم. اونو خوردم با عسل. بعدشم دل درد گرفتم. بعدم رفتم دانشگاه یعنی ظهررفتم دانشگاه. ولی چون دل پیچم زیاد شد برگشتم. یه آنتی هیستامین و یه ایبوبروفن خوردم و خوابیدم. شبم زود خوابیدم..... 

 

الانم یه ساعت با پگاه تو تیم هورتونز داشتیم رو لیست مدعوین کار می کردیم. به بدبختی یه لیست درست شد یکی از شرق یکی از غرب. همه به نظرمون کسل کننده یا نچسب میومدن... 

 

 خدایا منو ببخشای.

اشل لباسی

من باکلی خوشحالی رفتم سرچمدون ایرانم. یکی چند تیکه ژاکت از مامانم و خواهر بزرگم گرفته بودم. تو ایران که پوشیده بودم به نظرم اکی بودا. الان من هی اینا رو پوشیدم رفتم جلو آینه احساس می کردم که به تنم گریه می کنند. ژاکت بلنده که دقیقا سایز مامانم بود. اون یکی سایز خواهربرزگم بود که تپلی شده. خوبه چیزای دیگه با خودم نیاوردم. البته یه پیرهنم هست که فعلا به نظرم بزرگ نمیادش. ایران که رفتم احساس کردم همه تی شرت و بلوزایی که مامانم برای ما می خریده سایز خودش بوده. یکیشو پوشیده بودم. سرشونه های بزرگ سایز گشاد. هیچی دیگه گذاشتمشون کنار رفتم سراغ همین لباس مباسای بیشه زاری خودم.


آخ دیشب تو این سرما رفتیم خرید مریضیم عود کرد. از صبح دویست تا لیوان چایی سبز خوردم. دم کردنش راحته. 

گاگول خانوم

من یه گاگولیم که حدنداره. سر اون پسته ها همه رو کچل کردم. اولش نیومده به خواهرم ایمیل زدم که چرا اینهمه راه رفتیم پسته خریدیم مامان اونا رو نذاشته من اون وکیوم شده ها رو دوست ندارم. خواهرم ایمیل زد که بابا تو چمدونته اینجا نیست. خلاصه بین من و خواهرم دویست و پنجاه تا ایمیل راجع به این قضیه و موجباتش ردو بدل شد. بیچاره ها خونه رو زیرو کردن. ولی من می گفتم قاطی پسته های خونه شده! بعدشم یکم پای برادربیچارم وسط کشیده شد که کلی داده بیداد کرد. آخرش دیروز رفتم سر یخچال دیدم یه پلاستیک سفیدیه تو یخچال همون لحضه اول که چمدونو خالی کرده بودم گذاشتم. پسته ها توش بود!!!! 

 

اااااااااه ه ه  خجالت 

 

تازه مامانم گفت احوالتو از هما پرسیدم گفته خوبه خیلیم خوبه همش می ره خرید. منم گفتم نه من فقط می رم تو بازار می چرخم!  

 

از کانادا رفتم ایران همه گفتن ا چه خوشگل دوروز موندم مامانم گفت دیدی شدی شکل ایرانیا موهات چسبید به کلت. از ایران اومدم کانادا همه گفتن ا چه خوشگل رفتی ایران با دخترای خوب گشتی بهتر شدی. حالا دوروز می گذره توهمات می خوابه همه می گن اوه باز شدی عین خودداهاتیهای بیشه!