من یه گاگولیم که حدنداره. سر اون پسته ها همه رو کچل کردم. اولش نیومده به خواهرم ایمیل زدم که چرا اینهمه راه رفتیم پسته خریدیم مامان اونا رو نذاشته من اون وکیوم شده ها رو دوست ندارم. خواهرم ایمیل زد که بابا تو چمدونته اینجا نیست. خلاصه بین من و خواهرم دویست و پنجاه تا ایمیل راجع به این قضیه و موجباتش ردو بدل شد. بیچاره ها خونه رو زیرو کردن. ولی من می گفتم قاطی پسته های خونه شده! بعدشم یکم پای برادربیچارم وسط کشیده شد که کلی داده بیداد کرد. آخرش دیروز رفتم سر یخچال دیدم یه پلاستیک سفیدیه تو یخچال همون لحضه اول که چمدونو خالی کرده بودم گذاشتم. پسته ها توش بود!!!!
اااااااااه ه ه خجالت
تازه مامانم گفت احوالتو از هما پرسیدم گفته خوبه خیلیم خوبه همش می ره خرید. منم گفتم نه من فقط می رم تو بازار می چرخم!
از کانادا رفتم ایران همه گفتن ا چه خوشگل دوروز موندم مامانم گفت دیدی شدی شکل ایرانیا موهات چسبید به کلت. از ایران اومدم کانادا همه گفتن ا چه خوشگل رفتی ایران با دخترای خوب گشتی بهتر شدی. حالا دوروز می گذره توهمات می خوابه همه می گن اوه باز شدی عین خودداهاتیهای بیشه!
از اون روزی که ماجرای گم شدن پسته ها رو نوشتی منتظر این پست بودم! خوشحالم که هیچ تغییر نکردی D:
:D
manam khoshalam
(:
esme jadidame bade gom shodane oon mahmoole