من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

قطاب

از دیروز عزا گرفتم که چرا هم آفیسیم گفت تو قطاب لوبیا سبز داره؟ برای استادم یه جعبه قطاب از ایران آوردم. من عاشق قطابم. بابامو فرستادم از طوسی بخره. حالا اگه بریزه تو سطل آشغال چی؟ 

 

خدایا استادم قطابا رو یه وقت نریزه سطل آشغال. الان داره گریم می گیره....

پسته های جنی شده

اوه اون پسته ها مفقود شده! الان فهمیدم که تا دم چمدون برده بودمشون

بی خیل

قالتاق بازی

پرواز مشهد تهران همون روز فاجعه برف و بوران بود کنسل پشت کنسل. مامان بابا نمی دونستن چیکار کنن داشت دیرودیرتر می شد. مامان نشسته بود دعا می خوند بابا هم وقتی بهش گفتم هنوز هواپیما تو تهرانه یه ان کپ کرد.  چون دروغکی گفته بودن راه افتاده ولی بعد سه ساعت داشتن اعتراف می کردن. بارام دست ایران ایر بود. ایران ایرتور رو پس داده بودم و حالا این وضعیت بود. آتا یه پرواز داشت که داشت می رفت. فقط دویدم . گفتم آقا به من بلیت می دی من پرواز خارجی دارم. گفت آره بدو. بدو. دویدم دفتر ایران ایر: بارای منو بدین. اونا می گفتن باشه می دیم حالا تو بلیتو بخر. خلاصه بابا دوید رفت بلیت خرید. من تو دفتر ایران ایر بودم. بارای منو بدین پروازم رفت. رئیسشونو از پای بی سیم کشوندم. معاونش دوید بیرون تو برفا که بارای منو بیاره. خیلی استرس داشت. حالا بین اونهمه همه بار دوتا چمدون با اون نشونیا.....

با اون همه استرس بالاخره با آتا رفتیم و ایران ایرتور هم 45 دقیق بعد با یک ساعت و چهل و پنج دقیقه تاخیر پروازکرد....


شنیدم که مردم تو مهرآباد به دفترایران ایر حمله برده بودن و شیشه ها رو شکونده بود. مردمی که خون جلوی چشاشون نشسته بوده...


ازنظرقانونی بایستی عوارض می دادیم مگه اینکه مهرخروج دانشجویی تو پاسپورت باشه. مهر رو یا اداره گذرنامه می زنه یا سفارت ایران. ما که نداشتیم. وای من کله آقاهه رو خوردم. نیم ساعت بعد دوباره رفتم پیشش میگه تو که هنوز اینجایی عوارض نرفتی بدی گفتم نه تازه دوستمم تو صفه بهش گفتن نمی خواد. گفت خوب حالا ایندفعه رو برین. خلاصه رفتیم دم عوارضی بازاونجا کلی چک و چونه و ندارم ندارم آقاهه گفت حالا ایندفعه رو برو. رد شدیم. 


یه پسره اومد تو فرودگاه شیزوفل کنار ما نشست می خواست اینترنت کارکنه منتها لپ تاپ من اینقدر داغونه وصل نشد. گفتم این وصل نمیشه. بعد می گه من متخصص کامپیوترم بیا برات درستش کنم. خیلی سعی کرد کمک کنه. کلیم حرف زد. دیگه بیشتر وقت نشد اقلا یه کارت ویزیت ازش بگیرم !!!!


اه اینجا چقدرسرده صورتم داغونه. جای خالی دندون عقله خیلی درد می کنه. به خاطر سرما. مامانم اون پسته هایی که خریده بودم رو نداده. شیشه قاب وان یکادم که دوستام دادن شیکسته. 


مریضم می خوام نق بزنم

آخرین پست از ایران

مامان بابام گفتن دیگه نیا ایران. دلم پرغصه است. سه سال ول گشتم. هیچی به دست نیاوردم. حالا یه سال دیگش مونده. هیچ نمی دونم آینده چی می شه. سه ساله وعده دادم امروز فردا امروز فردا که میام بعدش شما بیاین. حالا وعده سراومده. 


مردم ایران به نظرمن زندگیهای بدی ندارند ولی قالتاق توشون زیاده. کلاهبرداری و دروغ و سواستفاده. ولی خوب دارن زندگی می کنند. فقط حرص می زنند.


یه چیز خوب سفر به ایران این بود که فرصتی شد فکر کنم. امیدوارم برنگردم بیشه زار و دوباره شیطونی کنم. خودمو یه آدم بازنشسته فرض می کنم مثل اد که می خواد آخرین سالهای زندگیشو خوب زندگی کنه. خوووووووب باشم و سرم به کارخودم باشه.


وای حالا کربلایی ها از بلاد امریکا برگشته. بیشه زار سرده و بادهای قطبی می وزه. صدای زوزشو می شنوم.


همه منتظرن.

ادامه داستان از سرزمین آفتاب

من دوباره امروز دوشیفته مهمونی بودم. اولیش دوباره دوستای دبیرستان که بعضی هاشونو از همون موقع ندیدم و بعدی هم همکارای محل کارم. دومین جایی که دعوت داشتم دوستم گفت که صبح یکی دیگه از دوستای کانادایی مهمون بوده خونش. نگو دختره بیشه زاریه همشهریه منه! خیلی باحاله.می گه یه شهر پرتیه کلی خندیدم. دیگه آمارشو کامل از دوستم گرفتم. این دختره حرف و حدیث پشت سرش زیاد بود بیشه زار بیشتر از سمت همون دوستای ایرادگیرم چون شرایط خیلی خاصی داره. ولی واقعیت زندگیش بعد از اون همه شایعات برای من تکون دهنده بود. خلاصه من خیلی دوستای خوب و باحالی دارم. یعنی از هرچی تو زندگیم کم آوردم از این یکی کم نیاوردم شکر خدا. 

 

 

(پ.ن آرایش که سهله اینجا یه خبراوکاراییه که ما بیشه زاریهای روستایی وحشت می کنیم. منتها خوب اصلا به ما چه ربطی داره. اگر اونا متجددن ما بهتریم.) 

 

خدایا مارو به این دنیا برنگردان و ما ساده های روستایی رادرهمان بیشه زار درپناه خودت نگهدار. 

آمین