من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

اشل لباسی

من باکلی خوشحالی رفتم سرچمدون ایرانم. یکی چند تیکه ژاکت از مامانم و خواهر بزرگم گرفته بودم. تو ایران که پوشیده بودم به نظرم اکی بودا. الان من هی اینا رو پوشیدم رفتم جلو آینه احساس می کردم که به تنم گریه می کنند. ژاکت بلنده که دقیقا سایز مامانم بود. اون یکی سایز خواهربرزگم بود که تپلی شده. خوبه چیزای دیگه با خودم نیاوردم. البته یه پیرهنم هست که فعلا به نظرم بزرگ نمیادش. ایران که رفتم احساس کردم همه تی شرت و بلوزایی که مامانم برای ما می خریده سایز خودش بوده. یکیشو پوشیده بودم. سرشونه های بزرگ سایز گشاد. هیچی دیگه گذاشتمشون کنار رفتم سراغ همین لباس مباسای بیشه زاری خودم.


آخ دیشب تو این سرما رفتیم خرید مریضیم عود کرد. از صبح دویست تا لیوان چایی سبز خوردم. دم کردنش راحته. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد