من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

معلق

من روز یکشنبه صبح ساعتهای ده یه آنتی هیستامین خوردم و گفتم حالا یه دراز بکشم تا ظهر چون ساعت دو مهمونی دعوت بودم. آقا ساعت ۱۱ با استرس پاشدم دیدم  ملت زنگ زدن پیغام گذاشتن. رئیس مافیا زنگ زد که الان میام دنبالت گفتم زشته آخه از الان آدم نمی ره مهمونی. می گه ساعتش عوض شده به تو نگفتیم هه هه هه ... بعدشم یه داستانی که توش یه یارو خله بازی می کرد رو تعریف کرد که می خواستن از زندون فرار کنن به اون نگفته بودن.  

 

بعد که برگشتیم من یه آنتی هیستامین دیگه خوردم. منتها یه آن دیدم سرم سنگین شده و الان هست که نقش برزمین شم. بدوبدو فقط روی قرصا رو برگردوندم دیدم اوه کلوناز پام خوردم عوضی و پریدم رو کاناپه.... 

 

سه ساعت بعد گیج و منگ پاشدم مهسا زده بود پاشو بیا خونه من رفتم ولی همه چیزامو توی یک کیف دوشی گذاشتم با دقت که گم نشه. بعد اونحا ولو شدم رو کاناپه. منتها برگشتم خونه تا ۴ صبح بیدار بودم مرتب می کردم. 

 

دوشنبه ساعت ۹ صبح پاشدم گفتم خواب بسه. یه مدل جدید پنیر خریدم که انگار پنیر پیتزا بود یا هرکوفتی. کلسیمش زیاد بود چربیش کم. اونو خوردم با عسل. بعدشم دل درد گرفتم. بعدم رفتم دانشگاه یعنی ظهررفتم دانشگاه. ولی چون دل پیچم زیاد شد برگشتم. یه آنتی هیستامین و یه ایبوبروفن خوردم و خوابیدم. شبم زود خوابیدم..... 

 

الانم یه ساعت با پگاه تو تیم هورتونز داشتیم رو لیست مدعوین کار می کردیم. به بدبختی یه لیست درست شد یکی از شرق یکی از غرب. همه به نظرمون کسل کننده یا نچسب میومدن... 

 

 خدایا منو ببخشای.

نظرات 2 + ارسال نظر
oranoos چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ب.ظ

violet jan khoobi? depressed shodi az iran bargashti?
esm e ghors o negah kon baad bokhor , khatarnakeeeeeeeeeeeeee
moragheb e khodet bash hesabi

ویوی پسته شده پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:51 ب.ظ

من خوبم. باشه گلم. اگه بتونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد