من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

عروس پادشاه

دیشب تولد یکی از بچه ها بود. وای یک چیزی شدا. اولا که نادخ خل و چل و ماورش داشتیم. یه ریز حرف زدو پرت و پلا گفت. منم رفتم نشستم بعدا تعریف کردم جلو بچه ها هرهرهر خندیدیم. رفته بودیم تو راه دنبال صفا خونشو پیدا نمی کردیم. بعد افشین هرچی زنگ می زد جواب نمی داد. ما یه ساعت وایستاده بودیم جلو یکی از خونه ها که تاریک بود. بعد نادخ فکرکرده بود اینجا تولده می گفت ببینین می خوان مارو سورپریز کنن. هه هه هه. بعد افشین می گه بدیش اینه که هیچکی ادرسو نمی دونه. ویو زنگ بزن به کتی. واااای نادخه داشت دیووانه می شد می گفت خوب زنگ بزن به احسان بیاد درووا کنه. آخه چرا؟؟؟ زنگ بزن دیگه. مغزش داشت سوت می کشید که هیچکس محل تولدو نمی دونه. اصلا نمی دونست تولد کجاست. فکرکن دوربین آورده بود تو ماشین یه ریز فلاش می زد تو صورت افشین. بعد یه ریز صحبت می کرد من یه کلمه هم نفهمیدم صفا چی گفت.

بعد فکر کن من اینا رو تو تولد تعریف می کردم و اینکه می خواستیم بندازیمش اونجا.و قرار بوده سورپریز شه. این به ماها بدوبیراه می گفت. هاهاها. تا اینکه احسان دعواش کرد که چی می گی تو خوب خلی دیگه. هاهاها


حالا اینا رو ول کن. رفتیم رسیدیم اولش رفتیم خونه دوست صاحب تولد. دیدم کلی آدم دورتادور نشستن. انواع و اقسام مشروبات الکی. هرچی که فکر کنی. یه میخونه درست و حسابی. صاحب تولد هم خمار بود. من تا نشستم احسان گفت تکیلا همین بسه؟ یه شات یا نصفه شات بود. با آب پرتقال. حتی گرم هم نشدم. من که مشروب خور نیستم بدونم. بعدشم فکر کنم آدم باید همونو سریع بره بالا. هیچی خلاصه دوستای عملیمون سیگارشونم رفتن کشیدن. آخر سر تصمیم گرفتیم بریم بالا مثلا تولدو خانومش خیلی زحمت کشید بیچاره. هی می پرید ازینور به اونور. هما هم انصافا همش رقصید ومجلس گرم کرد. اما آخرش خود صاحب تولد به تولد نرسید کله پا شده بود به سمت توالت. منم نشستم با دوستام (من و افشول و زیباو محمد) چرت و پرت گفتیم و خندیدیم. یه ذره رقصیدیم. خوش گذشت در مجموع.


موقع عکس هم کلی ادا در آوردیم. من زیر کیک رو گرفته بودم مثلا دست صاحب تولده بعد احسول مثلا دست انداخته بود گردنش. بعذ یه فیلم هم پرکردیم که م جون تولدت مبارک از راه دور بهت تبریک می گیم با اینکه در بین ما نیستی یادت هست ازین چرت و پرتا. 


درمجموع خیلی خنده دار بود بابکم که تو اون همه سروصدا یه ساعت خواب بود. اوه راستی در ادامه داستان افشین احتمالا بره پراگ (پیش دوست دخترش) بمونه. منتظرویزاشه که بیاد. زیبا هم خیلی دختر خوبیه. هم خونه هماست.


این فیلم عروس پادشاه خیلی قشنگه. The princess bride 


خوب باشین 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد