من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

بی نوایان

خداکنه کسی از دست من ناراحت نباشه. من بیچاره نه پول دارم نه مدرک. وای خدایا مثل پارسال نشه همه از هم دلخور بودن.  دوستای من به هر مسیری نیفتن بیچاره شن. دلم از یه طرف می سوزه از یه طرف خیلی بخوام برم جلو خودم قربانی می شم. مجبورم دور بایسم. خدا کنه منو ونوس و فامیل نزدیک کارخوب درست حسابی پیدا کنیم که به گدایی و هرزگی نیفتیم! 

آمین

سرزمین مادری ام را به چه بهایی هجرت کردم

امروز داشتم فکر می کردم تو این چهار سال اخیری که بالاخره کم کم فهمیدم دنیا دست کیه خیلی تلاش کردم شخصیتم رو بهبود بدم. مسلما محسوس نیست. بیشترین ازار رو ادم از دست خودش می کشه در نتیجه وقتی تصمیم می گیری حس و وجدانت رو تقویت کنی این خودت هستی که از صدمات بیشتر در امان می مونی. یک مساله دیگه هم این بوده که امروز داشتم فکر می کردم به نسبت هرچقدر پخته تر می شی بیشتر ناچار می شی با ادمهای ناجور سروکله بزنی. دوستم از ایران زنگ زده بود اینقدر غرزدم براش که اینجا اون دوستیهای ناب نیست اون باغهای سرسبز اون نسیمهای خنک اون خاطره ها میان تو ذهنم قلبم بهم فشرده می شه. می گیم اومدیم خارج  اینجا هم درخت و سبزه هست. ولی ادماش اونا نیستن. در حقیقت حق انتخابم ازم گرفته شده. دلم می خواد اینجا این بیشه زار این سرزمین رو خونه خودم بدونم. جایی که زمستونش استخوانسوز بود و بهارش کوتاه. من هجرت کردم از اون دورها از خاورمیانه با دخترهای سیاه چشم اومدم اینجا با چهره متفاوت نه بلکه بسیاری از اداب متفاوت سختی کشیدم. تابستون تفریحمون این بود که بریم مزرعه با اهالی همین سرزمین. درحقیقت خوشیهای ناب من همینها بوده. و با خودم فکر می کنم مهمترین دلیل غم برای من گسستن از اونهایی بوده که سالهای دوردور باسختی با مصیبت با انگیزهای مشابه به اینجا هجرت کردند ایمان رو به این سرزمین اوردند اخلاص و خوبی رو گسترش دادند و فرهنگ خاشعانه و اصیلشون رو به عنوان با ارزشترین دارایی این کشور پایه نهادند. و من ناراحتم چون اتصال به ادمهای گریخته از سرزمین مادری ام مرا از تمام ارامشی که می تونستم از اینجا از این سرزمین به دست بیارم جدا کرده....

شب ایرانی

امشب رفته بودم کلاب. در حقیقت شب ایرانی بود ولی اهنگاش عالی و همه جوره. من که خوب چونکه تولدمم بود همش وسط بودم. هزار سال بود که نرقصیده بودم. خیلی خوبه کاری که توش پراز انرژیه و حرف زدنم توش نیست. مثل دیشب که با بچه ها بساط های لایت و اراگیرا داشتیم واسه یکی دیگه. شیش ساعت فقط خندیدیم. واسه اولین بار یکی ابروی منم یه ذره درست کرد با کلی فحش که بابا نمی خواد خودارایی کنی تو! من خیلی از کارش راضی بودم عالی بود.

حالا فکرکن امشب ما رفتیم کلاب می بینم یه گوله دختر اونور نشستن دوتاشونم روسری دار! من نمی دونم اینا چهارساعت اونجا نشستند سرسام نگرفتن؟  اعصابم خورد شده بود. بابا دیگه ادما وقتی تو یه مجلی با اسم مشخص و برنامه مشخص می رن رفتارشون استاندارد همونجا رو داره. مست می کنن می رقصن . معمولا هم ادما توی گروه دوستاشون می رن. یه نفری که ادم نمی ره. خلاصه ما رفتیم نشستیم یه ور دیگه. ولی از تصور اینکه اینا الان از نگاه کردن و گرفتن امار ادما چه احساسی دارن حالم بد می شد.


خدا هممون رو سرجای درستمون قرار بده و هدایت کنه

امین

دیشب

وای دیشب یه جا جشن تولد دعوت بودیم. همه سنا پایین. من نمی دونم اونجا چکاره بودم. فقط خوب چون که دوستام بودن اونجا منم رفتم. تازه لباس من انگار از همه لختی تر بود برحسب عادت تو محیط بسته دوستای خودم. بعد دیدم اینا زناشون اینقدری لخت نپوشیدن . منم فقط یه کاردیگان تنم کردم ولی جوراب نداشتم به پام بکشم. بعد ولی خیلی اپدیت شدم که هر کی کجاست و چکار می کنه. امروز داشتم فکر می کردم کاشکی جوونتر بودم. بعد گفتم بی خیال بابا جونیمون رفت به اینکه حالا کدوم داغونی عاشقت شده از سرت وا کنی. چشم بهم گذاشتی شد چلوهفت هشت سال. پس همون بهتر که همسن همین الانم هستم و در مجموع خوش گذشت


این ویدیو شرح زندگانی منه! گروهش چند وقت دیگه تو بیشه زار اجرا دارن

 .

کاهش

من از وزن متوسطم حدود دو سه کیلو کمتر شدم. حالا همه لباسام به تنم گریه می کنن! البته به قد هم ربط داره لابدولی توقع اینهمه تغییر نبود. همینجوری که به نظر خودم نمیاد ولی هرکی منو می بینه به روم میاره شدید! مثلا پگاه اگه در روز دوبار منو می دید هر دوبارش می گفت وای ویو هربار می بینمت لاغر تر شدی! فکر کنم کلا دو کیلو کم شدم! هنوز 5 کیلو می خوام کم کنم که وزنم نسبت به قدم منطقی باشه. ولی کی اینهمه پول داره هی لباس بخره؟ حالا تند تند دارم لباس نو امو می پوشم تا از قیافه نیفتاده تو تنم.