من رفته بودم هی رفتارهای ابیوزیو رو می خوندم. راستش دیدم خودم ازهمه بدترم. یعنی زنها خوب زیاد جیغ و داد می کنن دیگه. می شه ابیوز. البته مساله اینه که من جیغ و داد نمی کنم. ولی ابیوز می کنم. ولی امروز که با رامین حرف می زدم گفت نه تو دختر خوبی هستی نگران نباش. درضمن اونم رفته کلگری.
هیچی دیگه همین.
به جز داستین که خوشحال به نظر نمیاد بقیه خوشحالن. بابا اون چی می گه این وسط. اهان چون اون روز سرمن دادزد. من بدم نیومد. بنده خدا. چراداستین دست از سرگی بازیاش ورنمی داره. کلمه والگر رو خوب بلده ولی به کارخودش نمیاد.
بازادم با کلاس خودشو خراب نمی کنه. دست ورداشتند.
پست قبلی رو نوشتم دلم خنک شه. فایده نداره از رئیست خوشت نمیاد که نمی تونی بهش بگی. حالا که تموم شده رفته. ولی خیلی مریض بودن به خدا. اقا جان تو کانادا فقط با هم رده خودت باش. اینجا خیلی هرکی به هرکیه.
حوصله ندارم. یه دوستایی دارم خییلی خوبن ولی حوصله سربرن. می گه بیا بریم چشنواره رقص هندی. وای خیلی ویدیوش رو اعصاب بود. گفتم من نمی تونم بیام گرفتارم. فقط تونستم با ونوس و اورانوس رابطه برقرار کنم. خداییش چرا اینطوری شد؟ با ایرانیها که اصلا نمی تونم ارتباط برقرارکنم. بنده خدا هم اون هاج و واجه هم من. نمی دونیم چی بگیم. خداییش تو ایرانم ما با هرکی هرکی ارتباط برقرار نمی کردیم. ول کن بابا.