من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

ازهردستی بدی از همون دست می گیری

اینا رو می نویسم بیشتر برای خندش. ما امروز با چند تا دوست رفتیم رستوران لوئیس دانشگاه. این دوستمون ماشین خریده بود و ما رو مهمون کرد ناهار.  یکی دوتا از دوستای چشم چرون که از مردم ایراد می گیرن و مدام چششون دنبال قیافه هم هست (حالا در ظاهر یا باطن) با ما بودن. 

 

آقا موقع برگشت بحث شد من یه پسره ایرانی رو تو رستوران دیده بودم گفتم راستی چه قشنگ بود خوشم اومد. دوستم که دختره پرسید چی؟؟ گفتم هیچی چشاش قشنگ بود خیلی لباشم قشنگ بود! من در کمال سادگی گفتم اینارو . دوستم گفت بابا ابروهاشو برداشته بود. اون یکی هم گفت آره! خلاصه منم گفتم برداشته که برداشته اولا که من نفهمیدم ثانیا اگه قشنگ می شه خوب بره برداره. اصلا حواسم نبود که اون رفیق چشم چرونمون خودش چشم و ابرویی نداره و داره با ما میاد!!! الان یادم افتاد که سه ساعت داشتم تعریف و تمجید می کردم!! بعدا این صاحب ماشین شوخی به من گفت از پسر قرتیا خوشت میاد یعنی؟؟ من گفتم یعنی تو از دختر قرتیا بدت میاد؟ اون گفت دیگه حساسیتمو از دست دادم و این کاناداییها خود به خود خوش قیافه ان. 

 

خلاصه بعد من موضوع رو کشیدم به این مرحله که اونا خارجین و قیافشون ازاون لحاظ جذابیت داره. بعدشم برای مثال اون پسره دم سفارت رو براش مطرح کردم که گیر داده بود.  

 

آقا اون رفیق چشم چرون که تا حالا طاقت آورده بود و مودب مونده بود و اصلا این بحثا براش جذابیت نداشت ازوسط راه خداحافظی کرد رفت. دختره هم مجبور شد بره. ما هم به راه خودمون ادامه دادیم و راجع به ماشین حرف زدیم. هاهاها 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد