من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

ماشین بازی

دیروز خواهر لیلا به من گفت که می تونم بعدا ز فارغ التحصیلی به عنوان تور لیدر کار کنم. دیروز که دوشنبه بود من عملا دانشگاه نبودم. واقعیتش اینه که اوستام الان دیگه نمیاد دانشگاه! حالا که چند ساله فول پرافه و تو دانشگاه همه کاره شده حوصلش سررفته و رفته بیرون کار پیدا کرده!!! 

اون خیلی باهوشه. من خیلی قبولش دارم. خیلی هم جوونه از منم جوونتر به نظر میاد. 

 

خلاصه من به بچه ها ایمیل زدم بریم استار باکس و خوب یه مقدار از دانشگاه پیاده روی کردیم و هوا خوب بود. بعدشم رفتیم بری بارن با ماشین. یه باغیه این جایی که می گم در فاصله نیم ساعتی شهر. بچه ها کلی عکس مکس گرفتن.   

 

وای خدایا یه دوست دیگمون هم هم به جمع سوتی دهندگان پیوست. البته اون کلا دست فرمون نداره بیچاره. یه جا تو جاده بودیم زد تو لاین بغل. می گم اینجا دو بانده است مگه؟ دیدیم داره میره برا خودش دیگه گفتم لابد دوبانده است. بعد از یه مدتی از اونور ماشین میومد ولی این برا خودش داشت می رفت. مری کلی خودشو کنترل کرده بود تا اونموقع . با ارامش می گه خوب می بینی که داریم می خوریم به هم نمی خوای بری باند بغل ؟؟؟ که تازه رفیق ما تصمیم گرفت بره باند بغل. ما کلی می خندیدیم. می گفتیم خدایا طرف اگه کانادایی بوده که تا حالا نصفه نیمه سکته زده. چون اینا ارتیست بازی درنمیارن مثل ماها که مثلا بپرن تو باند کناری . گفتیم شایدم فکر کردن ما از انگلیس اومدیم نمی دونیم باید کدوم باند رانندگی کنیم. هاها 

دم بری بارن که طرف چپ جاده هم بود یه چاله بزرگ بود دوستم با سرعت پیچید  چپ که نزدیک بود همه با هم بریم توش و از صحنه روزگار محو بشیم. من دادزدم بابا ترمز!! 

 

 

بعدشم به اصراردوستمون رفتیم خونشون.  دوتا خانوم دیگه هم اومدن. مهمونی خانومانه شد که خوبم بود . امشبم باز مهمونی خانومانه دعوتیم ولی چندروزه دیگه اینطوری ادامه پیدا کنه تمام برمیدو سدیم و پتاسیم و همه چی خونم کم میاد.  

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد