زاغان به رویِ دهکده، زاغان به روی شهرزاغان به رویِ مزرعه، زاغان به رویِ باغزاغان به رویِ پنجره، زاغان به رویِ ماهزاغان به روی آینه ها،آه!...از تیره و تبار همان زاغکش راند از سفینه خود نوحاندوه بیکرانه و انبوه.
محمدرضا شفیعی کدکنی