من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

تابستون

من امروز برای اولین بار در عمر بیشه زاریم تو دانشگاه یه پیرهن کوتاه پوشیدم چون خیلی هوا گرم شده. همه یعنی رضا و مریم تعریف کردندو بقیه هم یه نگاهکی انداختن. هم افیسیم گفت امروز خوشگل شدی شکل پی اچ دی استیودنت ها نیستی. فشن شدی!!! بعد اون یکی هم افیسیم داشت میومد گفت بیا به این می گن پی اچ دی ! هه هه هه 

 

هیچی دیگه همین. حالا تو این هیرو ویر فکر کن دو تا خواهر محجیه هم وطن با مانتو شلوار در بیان. اوه اوه. دیروز با سه تا از بچه ها رفته بودیم قهوه یهو این دوتا از جلوی ما دراومدن. بعد هی اینا به من می گفتن ویو این دخترا رو می شناسی ؟ اینا کین . خلاصه من فقط گفتم سرتونو بندازین پایین رد بشین برین دیگه. بعد احسول هی برمی گشت می گفت اینجوری که سرمو انداختم پایین خوبه؟؟ ضایع کردن. واسه همین اینجور دخترا به اینجور پسرا اخم می کنن. اصلا چرا ایرانیا میان کانادا با این هیئت. اونا فکر می کنن ما بدیم ما فکر می کنیم اونا ضد انسانی برخورد می کنن. اعصابم خورد می شه.

نظرات 1 + ارسال نظر
oranoos چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ب.ظ

ey baba inja ham be azabim
har chi doost dari bepooosh

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد