اد رفته نوا اسکوشیا. فکر می کنم با ها استاد خودم رفتن . چی شد که این یهو به من ایمیل بزنه دقیقا تو همون زمان دو هفته بخواد بره مسافرت؟
منم تنها موندم تو بیشه زار. احساس مسخره ایه. امروز تا عصر خوابیدم. ساعت ده نیم شب با دو چرخه رفتم خونه رضا مریم. الان یک و نیمه نصفه شبه. رضا فارغ التحصیل شد با سی تا زورنال و بهترین تز و کاندید برای مدال طلای دولتی ( GGG).
بعد این بهش می گیم دکی جون!
آدم باید برگرده بره ور دل مامان و بابای مهربونش زندگی کنه. من اگر که مامانم کاری به کار مجرد بودنم نداشت حتما دلم می خواست ولی فراریم دادن و الانم اینجام.
رضا می گه انورمال که بود حالا این ایشپیلکم مدام دستشه اسکرول می کنه. من کلا یک ساعت که رفتم اونجا اولش رفتیم دک که پشه ها ریختن سرمون بعدش اومدیم تو نشستیم با یه زیرمجموعه از پشه ها. اینا همه فیلمهای تلویزیون و دیالوگاشو حفظن ولی باز منو مجبور می کنن با هم بشینیم ببینیم. اینطوری میشه که منم شروع می کنم به اسکرول کردن!!!!!