من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

بچه جان بشین درس بخون

من همیشه می گم اگه بچه داشته باشم می گم یه رشته آسون بخونه یا درس نخونه. مثل همه بچه ایرانیهایی که اینجا بزرگ شدن. مامان و بابام تزشون واسه درس خوندن ما این بود که سرمون گرم شه و دنبال چیزای دیگه کشیده نشیم. یا هی نگیم وای حوصلم سررفته. البته هممون اینطوری از کار در نیومدیم. ولی در نهایت منم بچه داشته باشم دلم می خواد درس بخونه و مثبت باشه و علاف نچرخه. خواهر بزرگترم یه بار گفت که گلنوش رو می خواد برای دبیرستان بفرستتش پیش من. نظرم چیه. خوب اونموقع دیگه من می شم مامان دومش اینجا. والا من زیاد استقبال نکردم. از اینکه یه دختر بچه بیاد تو سن دبیرستان یا بخواد عین اینا بشه یا آخرش یه لوزر سرخورده ای مثل بقیه حس جالبی به ادم دست نمیده. دخترا کانادا بزرگ شده ای که قاطی پاطی ان و همه فکر و ذکرشون شوهر کردنه.  حالا یه لیسانس بگیره با معدل خوب بعد بره سرکار!

 

اینجوری شد که غیر مستقیم گفتم نه ایده جالبی نیست از دانشگاه بیاد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد