وای خدایا دختره الان اومد آفیسم معذرت خواهی کرد. من اصلا نمی تونستم تو چشاش نگاه کنم. کلافه شده بودم تمام امروز. اینقدر حرف زد تا آخرش صندلیمو دادم عقب باهاش حرف زدم. صفلکی چند بار بغلم کرد. من هیچوقت به هیچکس توهین نکردم. نمی دونم حتی در اوج صمیمیت. تربیت دیگه. پدرمادرمون بزرگ بزرگمون کردن. فکر نکردن اونموقع آدمها هی بیشتر میان طرفت و هی زندگیت رو تنگ و تنگ و تنگ تر می کنند.
خدایا چقدر سخته . چقدر سخته با آدمها بودن.
gol gofti be khoda
قربون اورانوس جون :)