من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

نامزدی ویو

ما امشب رفتیم رستوران الکساندر برای یکی از دوستانم که گفتم اومده. کلی آدم بودیم. من و مازیاروپگاه و افشین و هما این آخر بودیم. مخصوصا من و مازیار و پگاه و افشین اینقدر گفتیم و خندیدیم گاهی محسن اینا هم همراهی می کردند. بعد دیگه شروع کردیم به اینکه من دارم می رم ایران عروسی کنم بعد افشین قرار شد با من ازدواج کنه و همینطوری خاله بازی تا اینکه مازیار اینا جدیش کردن و قرار شد افشین به جای معین بیاد ایران و آقا اصلا ایران چیه همین الان برو عاقد پیدا کن و ما خودمون عاقد داریم و نه کشیش بیار و اون یکی گفت نه کشیشو اونبار اینقدر سربه سرش گذاشتیم دیگه برای ما نمیاد و همینطوری الکی الکی کلی عکس گرفتیم. افشین بیچاره واسه مادسر سفارش داداونم چونکه می ره سرکار بیچاره.  اقا مجبورکردن به هم دسر بدیم و چهارنفر دستمال گرفته بود بالا سرمون اون یکی با نمکدون نمک می ریخت. مرده بودیم ازخنده. تا ما حواسمون پرت شد مازیار رفت به رستورانیه گفت اینا نامزد شد الان دسر بیار. دسر آورد با فشفشه . درحقیقت اون سفره عقد شده. محسن هم عاقد شده بود هرچی یادش بود و بلد بود می خوند افشینم هی با من دعوا می کرد می گفت زودباش بگو بله آبرومون رفت. آخرش خوشبختانه اینتراپت خورد وسط خطبه سوم که من کشش می دادم با اجازه صاجب رستوران و این و اون خلاصه قضیه شلوغ پلوغ شد و عکس گرفتیم. وای ولی بعد افشین مجبور شد غذای منم حساب کنه و کلا چهل دلار پول داد بیچاره. دلم سوخت براش طفل معصوم.  

حالا اولش شوخی شوخی شروع کردند بعد اینطوری جدی جدی شد ولی گفتن به کسی نمی گیم. 

هه هه هه ولی خیلی خندیدیم. جاتون خیلی خیلی خالی بود. ماها همه هنرپیشه ایم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد