من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

کری و حمالی

من دیروز برای یه مساله ای که مربوط به انجمن بود به کتی زنگ زدم و باهاش امروز قرار گذاشتم. این قضیه انجمن خیلی امسال دردسرزا شد. همه انتظارداشتن افراد جدید مثل قبل باشن ولی اینا نه روحیشو دارن نه زیاد می دونن چی به چیه. اینطوری شد که همه افتادن به جون هم. کلا من با این دونفرجدید زیادجال نمی کنم.  

 

کتی رو این رفیق مافیایی با من آشنا کرده بود. واسه همین وقتی امروز به من زنگ نزد مخم سوت کشید و شروع کردم باهاش سوال جواب کردن که این چرا به من زنگ نزده. کلا حرف زدن منم درمجموع بی سروته و طرف اصلا نمی فهمه من چی می گم. همین اثنا کتی زنگ زد و من دست از سرش برداشتم و فهمیدم زیرآب زنی درکار نبوده. باورتون میشه اینجا اونجوریه؟ تازه این یک کار داوطبانه است. خلاصه رفتیم یک ساعتی گشتیم و یه مقدار با این قسمتهای مختلف دانشگاه صحبت کردیم و من جاهای مختلف رو نشونش دادم و خیلی خوشش اومد.  

 

نمی دونم چرا اینو نوشتم. ولی فقط همینو بگم. خدا نیافریده اونی که زیرآب منو بزنه. کله پاش می کنم. امروزم به اون دوستم گفتم تو باید طرف ما باشی فهمیدی؟ اونم گفت معلومه پس فکرکردی طرف کیم . اینم یه معضلیه تو این جامعه. عین کارخونه است. تو ایران می گفتن کارخونه کارنکن اینحا هم همینه. یه مشت کارگر مردن دیگه.  

 

من دیروز جواب ایمیل توهین آمی یکی از بچه ها رو اینطوری دادم 

 

"باشه موردی نیست همون کارو می کنم. وقت ندارم دیگه بهش فکر کنم" یارو انگاردنبال دعوا مرافعه می گشت منم دیگه جوابشو ندادم.  امروز از یکی شنیدم گفته می خواد استعفا بده. می گفت تو حالا صبر کن تا طرف استعفا بده. من گفتم برای من فرقی نمی کنه کی بیاد و کی بره. من دارم کارخودمو می کنم. چون هیچکدوم با هم هیچ فرقی ندارن.  

 

مهم نیست این چیزا دارم کری می خونم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد