هیچی غم انگیز ترازرفتنش نبود. خبرا کم کم و دونه دونه می رسه. یه نامه نوشته گذاشته رفته. همون روزیکشنبه. نمی دونم اون آهنگ ونوس -بکشنبه غم افزا- رو چرامن جمعه گذاشتم. درحالیکه قرار نبود یکشنبه بد باشه. یکشنبه من به باربیکیو دعوت نشدم چون حتما زیادی بودم. برای تولدی که تو ذهنم بود جوابی به ایمیلم داده نشد . ولی بعد یه نامه بود فقط. وقتی یه چیزیو ازدست می دی که بهت نزدیک بود ولی اونقدر دسترسی نداشتی یا نخواستی داشته باشی احساس عذاب وجدان می گیری. فکر می کنی در ایجاد بدترین شرایط سهیم بودی. که خیلی دیر شده...بعد یاد مادربزگت میفتی یاد همه اونایی که قبل اینکه کمک کنی از دستت رفتند بعد یادش میفتی که چقدر مظلومانه عمل کرد و اشکات می ریزه...
اکیپ دوستامو محدودکردم. لانج و کافی نمی رم. عزادارنیستم ولی انگار که عزادارم. امروز جری تعریف می کرد که چطور ادمها مجروح می شن. من می دونم چی می گفت. ادمها دست به خودکشی می زنند. چون درست در نقطه بحرانی ما کمکشون نمی کنیم. ماها می گیم همه چی زاییده خیاله همه چی زاییده خیاله همه چی شوخیه فقط یه شوخی. بعد همونا غولی می شن و ما رو به ورطه ناامیدی می کشونن.
chi shode violet???
هیچی اورانوس خواستم پست مثلا احساسی بنویسم. یکی از دوستامون همینجوری بی خبر گذاشته رفته. البته من خیلی نزدیک نبودم بهش ولی امروز که با یک دوست کاناداییمون صحبت می کردیم می گفت خوب بعضی وقتها باید سعی کنی با ادمهایی که تو جمع فیت نمی شن خیلی با دقت رفتار کنی که آزار نبینن و این حرفا. چون خودش تو مدرسه یه دوستی داشت که هی دستش می انداختن آخرش رفته بود خودکشی کرده بود. حالا اینم خیلی موقروساکت و احساساتی بود.
خیلی دردناک بود. دیگه به اون یکشنبه غم افزا گوش نده ویولت جان