من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

تیم هورتونز

امروز رفته بودم تنهایی تیم هورتونز. نشسته بودم مجله می خوندم. یکی یکی بچه ها رسیدن. دوباره همدیگه رو دیدیمو یخها شکسته شد. اونی که بیشتر ازهمه بدم میاد ازش رفته یه مدت تعطیلات. بقیه آرومن و مشکلی ندارن. حتی همخونه افشولم بود. اونم آروم اومده بود نشسته بود. طفلکی خونشو گذاشته دراختیار یکی از زوجهایی که تازه اومدن. یعنی ما ازش خواستیم. دیگه یه کمیم صحبت کردیم. دلم براشون تنگ شد. چرا این بچه خوبها با بچه پدرسوخته ها قاطی می شن؟ اصلا مساله جاذبه حنس مخالف و این چرت و پرتا نیست. من اگه ببینم یه دوستم داره خودشو می کشه مثلا به دوست پسرمن برسه می گم بیا مال تو ولی بعضیها آداب معاشرت ندارن و بذاخلاق و متکبرن. بعضی ها هم از پشت خنجر می زنن و با ابروی ادم بازی می کنن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد