من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

سی و یک سالگی

وای پسرا اینجا اینقدرسیگار می کشن. من دهنم باز می مونه. از در ساختمون داشتم می رفتم بیرون داشت سیگارشو روشن می کرد بهش می گم بیا با من بریم طرف داروخونه و مغازه کامپیوتر فروشی . بعد میاد بریم. برکه می گردیم دوباره یه سیگاردیگه. سیگارپشت سیگار. شاکی هم که می شی می گن انرژی کم میاریم واسه اینهمه بدبختی. حالا ببین تو سی سالگی طرف چقدر جسمش و روحش داغونه. خدایا سی سالمونم تموم شد. رضا می گه جشن تولد نگیر آخه معنی نداره. ولی باز همه تبریک می گن.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد