من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

دوستی و دوست یابی و غیره

فکر کن من این پنکه را اوردم آفیس چونکه بچه های آفیس همه سرمایی بودن. حالا تا دو دقیقه نیستم پنکه رفته جای دیگه. حتی همین دختره که می گفت روشن نکن همیشه که نیستم پنکه طرف خودش روشنه!!!! بعد اگه من روشن کنم طرف خودم ادای سرد شدن درمیاره. باورتون نمیشه من حتی به ایرانیهای آفیس سلامم نمی کنم. نه اینکه بد اخلاق باشم سرمو می اندازم میرم می شینم. تازه همینجوریشم ظاهرا وسیله هام برای چریتی اه. یا پشت میزمن یا منگه می خواد یا چسب می خواد یا پرینت می خواد یا دستمال. البته حالا منم خیلی دارم شورش می کنم. چون کلا ناراحت که نیستم ولی اصلا از این که یه مشت بچه مهدکودکی هم افیسیم باشن حال نمی کنم. حالا یکیشون منکه میام تو بلند می گه سلااااام که مثلا من با ادب شم منم با لبخند سر تکون می دم سلام زیرلبی می کنم می رم. شر درست نکن آقا واسه خودت. وارد زندگی مردم نشو /دوست لازم نداری به خدا. هرچی بیشتر درگیر مردم بشی و این ادمهای عجیب و غریب /زندگی خودته که بیشتر دچار چالش می شه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد