من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

اتفاقیه که میفته!!!!

وای خاک تو سرم. من افشین رو تا حالا سه بار خونم دعوت کردم دوبارش کنسل شده بار سومش فرداست. فردا هم ما دعوت شدیم جایی. وای. واقعیتش جواب دعوتمو نداده بود من فکر کردم رفته شمال  ساسکاچوان برای تعطیلات. حالا الان که انلاین شده فهمیدم انگارنرفته. حالا چیکارکنم؟ از طرفی من می خواستم بهش بگم برای مهمونی فردا اونم با ما بیاد ولی چون فکر کردم نیست یکی دیگه از دوستامو جایگزین کردم. اوه اوه چه شود. حالا اگه فردا زنگ بزنه چیکارکنم؟ بگم نیا؟ داشتم فکر می کردم بگم بیاد با هم ناهار بخوریم صحبت کنیم بعدش من برم مهمونی. اصلا روم نمیشه خداکنه زنگ نزنه هم من گناه دارم هم اون. این بیچاره دوباره برگشته. همین کارا رو می کنی که این بندگان خدا وحشت زده از بیشه زار فرار می کنند. 


خدایا مرا سبب پریشان احوالی بنده هایی که بی خانمان هستند قرار نده

آمین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد