من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

بن بست

اینجا دوتا ایرانی که بهم می رسن اول خوش و بش می کنن. بعد یه مقدار از خودشون حرف می زنن. بعد سیستم میره رو غیبت یا شرح ما وقع یا جفتش. یعنی کلا همه ایرانیا امارهمدیگر رو دارند. واحمق ترینشونم اونایی هستن که بیشتر ازهمه امار تولید می کنن و فکر می کنن کسی نمی دونه وای. خدا یاد یه چیزی افتادم.  یه مساله ناموسی اینجا اتفاق افتاده بود. بعدش من به صورت یه جمله ای به یکی از دوستان گفتم که خبر داری؟ اونم گفت اره. گفتم حالا ولش از من نشنیده بگیر. من چقدر ساده ام. رفته انگار به همه گفته. احساس می کنم همه پسرا یی که باهاش دوستن یا از من فرار می کنند یا یه جوری به من نگاه می کنن. امروز داشتم فکر می کردم خوب چرا واقعا اصلا من باید این مساله رو مطرح می کردم؟ بعد از دیروز افتادم به غر زدن که چرا ادما اینقدر گاسیپ می کنن. بعدشم  فکر کردم چونکه من با این صحبت کردم باعث تعجب شده یا یه مساله ناموسی واسه خودم پرونده سازی کردن حالا؟ بعدشم دیگه حوصلم سررفت گفتم واقعا ملتم بیکارنا. به من چه اصلا.


مهمترین دلیل ناراحتیم اینه که ریسرچم خورده به بن بست. خیلی ناراجتم. از خودم بدم میاد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد