من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

نزدیک صبجه

من امشب به این نتیجه رسیدم که همچینم خوشگلی واسم مهم نیست. داشتم فکر می کردم خوشگلی واسه ادمهایی که خیلی به رابطه های فیزیکی وابستگی دارند خوبه. من که اصلا سردم. عین یخ می مونم. من فقط می خوام با شیطونا هنگ آوت کنم که خوش بگذره و دوره هم باشیم. برای همین همیشه می رم دنبال خطو خلافا. بعدش یه جوری می شه می بینم خوب برنامه هایی که خودم دارم می ذارم که به قدر کافی خوبه. حالا چه فرقی می کرد که با بچه خوبا باشم یا شیطونا؟ یا مثلا خوشگلی. من اصلا خوشگلی طرفمو به هدر می دم. خوشگلی مال تماشا کردنه. تازه اونم که زود تکراری می شه. نمدونم. اصلا حوصله ندارم. می خوام یکی باشه بهش بگم بیا بریم کنسرت سینما مسافرت یا بتمرگیم درس بخونیم. ولی دوستم باشه. هی انرژی منو به هدر نده.


اینهمه امروز اتفاق افتاد ببین چه دری وری پست کردم.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد