من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

دوربین

خیلی جالبه ادم هرگز فکر نمی کنه دیگران راجع بهش بخوان صحبت کنن. یه پستی قبلا  نوشته بودم که ملت میان باهات حرف می زنن و یهو اسرارشون می ریزه. حالا فکر کن من دیروز با یکی از دوستام رفته بودم قهوه همینطوری حرف زدو زد. همیشه میاد همه رو لو میده. کی چیکار کرد کی چی گفت یا هم اینکه میزنه به در مسخره بازی. همینطوری وسط حرفاش یهو گفت اره خلاصه ما سفرمثلا در علفزار بودیم بعد یه دختری رد شد و اینا و کی وکی بنای داد زدون گذاشتن ویو ویو!!!! من همینجوری واسه خودم گوش می دادم. یهو متوجه شدم داره منو می گه!!!! دهنم باز مونده بود. گفت ما بهشون گفتیم اشتباه می کنین ولی اونا می گفتن نه همینه. هی صدات  می کردن. بهتم برده بود. گفتم خدایا حالا اگه دوستای من اونجا بودن چی. خیلی اتفاق داره میفته واسه من که هرچی می گم یا هرکاری می کنم اگه این بچه ها باشن فرداش همه شهر می دونن. نمی دونم حالا دیگه ظاهراهمه از حرف زدن راجع بهم لذت می برن و ما هم پذیرفتیم. دیروز داشتم فکر می کردم نمیشه از دیگران که برید. 


فکر کنم یه پست بهتر می تونستم یا می خواستم بنویسم. این شد دیگه.

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:31 ب.ظ

دستمال مال تو

اشک مال من

هرچند این قاعده میتواند به رسمی دیگر باشد

جوزف برودسکی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد