من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

زندگی مسخره

امشب داشتم فکر می کردم که مشکل من چیه. فکر کن تو طرف مقابل من باشی. دختره هییییچ محبتی نداره. یا داشته ولی تموم شده رفته پی کارش. به دختره می گی می شه بریم نمی دونم فلان جا یه چیزیو بخریم. می دونی که دختره تو این زمینه ها نه نمی گه. به هرحال می رید چون مجبورید. بعد دختره می گه باید بنزین بنزم پا می شه می ره بنزین می زنه. تو هم کمک می کنی ها ولی انگار وجود نداری. بعد میرید رستوران. یه منوی گرون جلو روشه. ... یه قهوه با یه ذره کیک می شه ده دلار. دختره نصف کیکشو بهت تعارف می کنه ولی لب به غذای تو نمیزنه. 


می دونی من اصلا نمی فهمم. دوساعت حرف زدیم و یه جای جدیدو دیدم. انگارکن ایستگاه قطار قدیمیه وینیپگ رستوران شده...

دختره بی تفاوت شده...تحت فشار. دیگه هیچی معنی نمیده .....یا کم معنی میده. این از فشارزندگیه. بعدشم که اینو بهت می گه تو خوشحال نمی شی. نه اینکه خودخواه باشی. بعد شم یه سری چیزای دیگه. ادم دلش می سوزه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد