من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

فرهنگ ایرانی

با یه پسرایرانیه آشنا شدم بیچاره میومد دنبالم. چندین دفعه اومدش. تا اینکه یکی دوبار دعوتم کرد خونشون. فک و فامیلشم دوستامن. هیچی عین خواستگار ایرانم بود. خیلی ها رابطه فیزیکی رو بد نمی دونن. شایدم تقصیردختره است. من یه ذره فکر کردم دیدم ما اصلا به جزمهمونی و مساله نزادی واقعا هیچ ربطی بهم نداریم. وقتی ادم خودشو می کشه عقب طرف فکر می کنه ردش کردی. البته من به فامیلشون گفتم ببین من با همون دوست فبلیمم. خوب اونم ناراحت شد دیگه. امروز اومده می گه دیدی حالا داره می ره از ایران تا یک ماه دیگه زن بگیره. داییش واسش پیداکرده. حوب خوش به حالش. منم خوشحال شدم براش. حوصله نداشتم. برنت از اولش به من حالی کرد که اگر خودکشی هم بکنی رابطه ای ازین لحاظ وجودنخواهد داشت. ولی ولم نکرد بره. مرداینه. این اسمش مرده. بقیه پیروجوون همه بچه ان. من به فامیل پسره گفتم البته خیلی پسرخوبیه ولی خیلی سنش کمه. بذار بره با دخترجوون. خوب گفتم. قشنگ فرهنگ ایرانی رو گذاشتم کف دستشون اونام قبول کردند. 

 

پی اس: من رسیست نیستم به خدا هیچ نزادی برهیچ نزادی برتری ندارد مگردر کنترل نفس و حق شناسی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد