من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

reavling some facts and twisting and twisting...

وای خاک تو سرم. از نظر مالی قشنگ خوردم به پیسی. این یعنی بچه بشین این درس کوفتیتو تمومش کن. می دونی چقدر استرس اوره. مریم می گه خوبه ادم تحت فشار باشه. اره خوبه. به شرطی طرف من نباشم که فقط استرس بلده. امروز ظهر رفتم دانشگاه. یه ذره فیس بوک بازی کردم ناهار خوردم بایبل استادی جشن کریسمس دانشکده و بعدش سوپراستور. بعدش حموم. بعدشم تلفن بازی الانم اینجام. یعنی یک زندگی بدون نظم!!!

امروز من یه تی شرت قرمز تنم بود که گلیه در اصل ! نتیجش این شد که خیلی همه خوب با من امروز رفتار کردند. هه هه! 


دیروزم رفتم جیم کلاس همون خانوم مسنه! بعد کلاس رفتم بدوم تو ترک. بعد یه مدت دیدم یه نفر با چشمای گشاد برگشته داره منو نگاه می کنه برگشتم دیدم خانوم معلمم با دوستای هم سن و سالش دارن تو ترک قدم می زنن!!!! با خودش گفته این خنگه میاد می دوه واقعا! اخه من واقعا سرکلاس خنگ بازی در میارم. یه حرکتش عین رقصه می پیچی دور خود خوب وقتی که رومو ازش برمی گردونم دیگه نمی دونم باید چیکار کنم. باید اولش بدونم قراره چیکار کنم. وای افشین می گه این چیکارمشهدیه. فکر کنم مشهدیا کلا از کلمه کار زیاد استفاده می کنن. چیکارت شده/کار نگیر/ برورد کارخودت/ از این چیزا. به نظرم خوبه که معنی می ده. 


دیگه چی؟ امروز از شرلی پرسیدم شماها از کجا می فهمید که افکارتون مال خودتونه یا الهامات شیطانی؟ گفت باید از خدا بخوای که کمکت کنه و اینکه هرچیزی در وجودت ایجاد ارامش کنه. کلا بحثهای امروز بیشتر حول و حوش راهکارهای شیطانه. اینکه شیطان بخش کوچکی از حقایق رو می گیره و بعد شروع به سفسطه می کنه. یا اینکه تلاش برای ناامیدکردن ما داره که دپرس باشیم بترسیم اینکه هی بیفتیم به جون خدا و ناامید بشیم. در حالیکه ما باید یاد بگیریم در درونمون زندگی کنیم. زندگی درونی که تابع مادیات نباشه و برامون امید و شادی به همراه بیاره.

ابروریزی

شدم انگار ننه ویولت! چرا هیچکی مسخرم نمی کنه. خاک تو سرم black friday , cyber monday رو با good friday و easter monday کلن قاطی کردم. خدا همه رو لعنت کنه. تو روح این امریکاییها. اه. ابروم رفت. 

 

ولی حالا اقلا فهمیدم سیاه یعنی خوب اگر پایین دفتر دستکای حساب سالیانت یه نوار سیاه باشه یعنی خوب اگر پایینش یه نوار قرمز باشه یعنی سال مالی خوبی نداشتی. مسخره ها. بمیرین. ابروم رفت.

peanut butter stack

امروز در مجموع روز بدی نبود. فقط وحشتناک خوابم میومد. در حد مرگ. استادم می خواست ببیندتم. اخرش دیدم دارم می میرم. ساعت 4 رفتم گفتم اقا می خواستی بالاخره منو ببینی یا نه. خدا خدا می کردم کم طول بکشه. ساعت چهارو نیم رفتم با مهسا ولگردی. تا 6 توی gsa lounge  نشسته بودیم. اونجا در حقیقت یه کلیسای بسیار بزرگ و زیباست که یه جورایی گالری نقاشی هم هست. می ریم اونجا نوشیدنی مجانی می خوریم و ظرفاشو کثیف می کنیم میایم. بعدشم اومدم خونه خوابیدم. 


الانم اشپزی کردم بعد هزار سال. خوشحالم که همه ادمهای مهم زندگیم خوابن.  امروز یکی از دوستام کلا منو شستشو مغزی داد که باید سربراه باشم سنم بالاست ادم تو سن بالا ثبات می خواد ازین حرفا. چه ترسناک! یه دوساعتی کلا سخنرانی کرد واسم که بد نبود ولی خوب کسی برای کسی نمی تونه نسخه بپیچه. من خیلی وقتها می گم خدا رو شکر خدایا فقط تویی که منو می بینی!!!. بعضی حرفاش خیلی خوب بود. نه انصافا عاقله. ولی من اگه کسی ازم نظر بخواد دوکلمه می گم بعدشم می گم به خدا توکل کن. مدل مسیحیها شده طرز تفکرم. اونا می گن از خدا بخوایم راهنماییمون کنه دیگر اینقدر وارد فلسفه بافی نشیم. واسه مسلمونا خدا یه جایی تو پس زمینه است بقیش همه سنتی بازیه.


نصفه شبه همه خوابیدن من هزار تا برنامه تو زندگیم دارم و افسرده نیستم و نمی خوام خرابش کنم.


پ.ن دیشب خریدم تو کافی شاپ !پینات باتر استک! 

از بیشه زار به برفزار

دختره هم افیسیم شوهرش از برفزار پست داک گرفته دارن میان اونجا. خودمو که باهاش مقایسه می کنم می بینم از زمین تا اسمون فرق داریم. اون با شوهرش اومده اینجا بی غم و غصه. خونه خریدن پی ار گرفتن بچه دار شدن. من اینجا مجردی زندگی کردم اصلا توی یک دنیای دیگه. وسط درسش هر وقت خواسته تعطیل کرده یا رفته ایران. البته بچه داریم خیلی سخته ولی حتی بچشو مهد هم نذاشته الان دیگه دوسالشه بچه. الانم درسش تموم نشده داره ول می کنه میره حالا تو برفزار تز می نویسه ولی فاندش قطع می شه. خلاصه به نظر من این وضع درس خوندن نیست. ولی خوب مطمئنم استادا عادلانه تز نگاه می کنند و می گن بابا این شوهر بچه داره بذار بره. 

روز تعطیل

من امروز نرفتم جیم. از ظهر تا شب با مازیار وپگاه بودم. الان دارم نامجو گوش می دم:


"من از ان روز که در بند توام ازادم....

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر...

یار بیگانه نشو تا نبری از خویشم...

غم اغیار نخور تا نکنی ناشادم..."


برای جمعه سیاه دودست پیژاما ست خریدم فقط. با یه سری خریدای روزمره. شلوار پیژامم الان زانو انداخته! ای بابا... 


لاندری هم نرفتم.