من در بیشه زار

I cry in the woods

من در بیشه زار

I cry in the woods

موسیقی

ویولت دیشب خواست کمی ادای خواننده های سوپرانو را دربیاورد. اولش فکر کرد ممکن است حنجره اش پاره شود و لی بعد دید قلق دارد. ویولت البته هنوز نفهمیده خواننده بودن چه حسنی یا استعدادی می خواهد چون موسیقی اصل است و آوازفرع. این را بیشتر از پانزده سال پبش یادگرفته.  

دوتا فیلم کوتاه از ویولون زن  اکراینی در فولک فستیوال و ویولون نیکو هست که بعدا به اینجا اضافه خواهد شد و فوق العاده ان. 

  

ونوس یادته سال اول که خونه مجید اینا دعوت بودیم یکی بهمون گفت ونوس آواز بخونه ویولت برقصه که ما بعدش عین میخ چسبیدیم به صندلی؟؟؟  

اون یکی خاطره هم که تو تعریف کردی که تو خیابون داشتی دکلمه اجرا می کردی و چشاتو بسته بودی و دستاتو از دو طرف بازکردی بعد که چشاتو باز کرده بودی دیده بودی کاناداییه داره نگاه می کنه. 

من عاشق این دیوونه بازیهام اگه تابستون اومدم وینی پگ بریم تو خیابون آواز بخونیم کنار اون دریاچه نزدیک خونه CRAZY    

به مناسبت ولادت حضرت مسیح

 مقدمه:

مجموعه زندگی ویولت از خودش به علاوه خودش تشکیل می شد. البته دوستانش تقریبا بهترین آدمهای دنیا بودند ولی ویولت هرگز ذهنش به اینکه باید با آنها چه کند مشغول نبود. این روزها که تعطیلات بود ویولت برعکس کمتر می خوابید و کمتر می خورد و بیشتر وقتش را به علافی در خیابانها می گذراند . زندگی اش به طرز شگفت انگیزی فاجعه بار بود چون مثلا همیشه حواسش پرت بود و چیز میزهایش جا می ماندند و باید ازمنزل زنگ می زند و اموالش  را ردگیری می کرد.  

 

امروز داشت فکر می کرد که یکی از فجایع زندگی اش این است که هنوز نمی داند با ادمها چه کند.خیلی ها در زندگی اش می امدند و می رفتند. معمولا یادش نمی ماند ولی بعضی هایشان  

گناه داشتندو تقصیر خودشان بود یا نبود ولی به هر حال در ادامه ماجرا تاثیری نمی گذاشت چون نمی دانستند چه کنندو همیشه منتظر معجزه یا کمک دیگران بودند. به عقیده ویولت خدا واقعا کاره ای نبود همه کاره خود آدمها بودند چون خدا یک بار این پتنت آدم را زده بود و رفته بود پی کارش والبته مدارات کنترلی و سنکرون و بقیه تشکیلات با بهینه ترین طراحی ممکن. مازول و پگی که رفته بودند کلیسا دین را NA زده بودند که کار خوبی بود چوت واقعا applicable  نبوده اینطوری شده بود که مازیار به جای impedement  تکرار کرده بود implementation و به جای solely  گفته بود slowley  و رضا انجا دستهایش را به میز گرفته بود و با میز مرتعش می شد که نهایتا مجبور شده بود دست به سینه بنشید تا ارتعاشات کمتر به چشم بیاید   

 

در ادامه : 

  خدا را سپاس می گویم که اینجا هستم کریسمس را جشن گرفتیم و با بهترین دوستان لحضات فراموش نشدنی داشتیم و از خدا می خواهم همه ماو انهایی که ما ازصمیم قلب دوستشان داریم ( یا نداریم) را از لطف و راهنمایی و الهامات خودبهره مند سازد  که روزی بیاید که ما هم از مسیح نشانه ای در وجود خود داشته باشیم. 

آمین

 

ونوس جان ایران خوش بگذره

تا وقتی ونوس عزیز ازیران برگرده  اینجا تنبلخونه میشه   

منم  چند جایی دعوت دارم یکیش خونه استادمه. امروز اومد به من گفت ویولت یادم رفت بگم 

دوست پسرتم بیار! 

خودش از بس خوش تیپو عاقل و بالغه . من آخه دست کدوم بچه ننه ای رو بگیرم ببرم .رضا به شوخی گفت من میام اگه بخوای گفتم لازم نیست. 

هیچی دیگه همین. خدا به ویولت کمی اراده بده که بتواند رژیم بگیرد وگرنه کم کم شکل حاج خانومامی شود .من خودم از چاقی زیاد متنفرم. 

فعلا فقط به صورتم نگاه کنید لطفا وغر نزنید. درست میشه. 

کریسمس برای ویولت زیباتر می شود

امروز که ویولت از دانشگاه برگشت طبق معمول سراغ صندوق پستی اش را گرفت. یک بسته بزرگ از لای درزهای صندوق نمایان بود. ویولت با عجله درش را باز کرد و بسته را برگرداند 

آدرس پشت آن  ونوس از خیابان مارخام برفزار بود.  

ویولت از خوشحالی داشت خفه می شد. وقتی که تی شرت زیبا رو به تن کرد خوشحالی اش چندین برابر شد. 

 

ونوس عزیزم  

دوستت می دارم

این بهترین و سورپریزترین سورپریز ممکن بود  

یه عالمه ممنون 

 

تساوی در برفزار

ویولت  از روی عکسهای فیس بوکی متوجه حقانیت واضعین  تفکیک زن و مرد در پوشش سر شد و بار دیگر به آیین دردسر زایشان ایمان آورد. آنچه او به چشم می دید واقعیتی بدون کتمان بود که   هرچه قدر زنان با حجاب سوسولی زیباتر می شوند مردا با همان حجاب مضحکتر  

به هرحال در برفزاز همه با هم مساوی بودند و نه تنها سرو بدنشان بلکه صورتشان را هم می پوشاندند و تنها چشمهایشان را بیرون قرار می دادند 

 

(رجوع به تصویر ونوس)